گنجور

بخش ۹ - حکایت آن عاشق سرمست که بواسطه عشق از تیغ سیاست رست

بملک مصر شاهی کامران بود
که با مستان بغایت سر گران بود
کسی گر جانب می خانه رفتی
سر او در سر پیمانه رفتی
ز می آنها که بودندی لبالب
همه چون خم تهی کردند قالب
ز تیغش هر طرف خونها روان بود
که: این وقتی شراب ارغوان بود
بریدی تاک را ضبطش رگ و پی
که: خون این رگ و پی نیست جز می
بجز چشم پری رویان چون حور
بدورش کس ندیدی مست و مخمور
بخاک درگه آن شاه ناگاه
سه کس را مست آوردند از راه
بپای تختش افتادند هر یک
زبان عذر بگشادند هر یک
یکی گفتا: دلم دریای علمست
سرم شوریده از سودای علمست
سبک برداشتم رطل گرانی
کزین غوغا بیاسایم زمانی
جوابش داد و گفت: ای ناخردمند
شراب و علم در یک سینه مپسند
ازین علمی که داری جهل بهتر
هلاک این چنین نا اهل بهتر
یکی گفتا: حکیم روزگارم
بجز قانون حکمت نیست کارم
ازان جام می صافی کشیدم
کزو خاصیت بسیار دیدم
خطاب آمد که: این بی حکمتی چیست؟
بقانونی چنین مشکل توان زیست
کنون از مستی هستی بپرهیز
شراب نیستی در کام جان ریز
یکی گفتا: دلم بیمار عشقست
تن آزرده ام افگار عشقست
اگر جام می گلگون نگیرم
ز اندوه دل پر خون بمیرم
شهنشاه عطا بخش خطا پوش
چو بشنید این سخن گفت از سر هوش
که: درد عشق را تسکین دهد می
فرح با عاشق مسکین دهد می
اگر عاشق می گلگون ننوشد
بزاری جان دهد، پس چون ننوشد؟
بقتل آن دو تن فرمود اشارت
همین عاشق شد از اهل بشارت
بلی، مستان حیات از عشق یابند
گرفتاران نجات از عشق یابند
فنون علم و حکمت پیچ پیچست
بغیر از عشق باقی جمله هیچست
الهی، مستی عشق و جنون ده
نجات از قید عقل ذو فنون ده
دلم را ساده از نقش فنون کن
فنون را در سر کار جنون کن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بملک مصر شاهی کامران بود
که با مستان بغایت سر گران بود
هوش مصنوعی: در مصر پادشاهی خوشبخت و سعادتمند وجود داشت که به شدت تحت تاثیر شگفتی‌ها و لذت‌های زندگی بود.
کسی گر جانب می خانه رفتی
سر او در سر پیمانه رفتی
هوش مصنوعی: اگر کسی به سمت میخانه رفت، باید بداند که سر او به اندازه پیمانه نوشیدنی‌اش است.
ز می آنها که بودندی لبالب
همه چون خم تهی کردند قالب
هوش مصنوعی: افرادی که در مجالس شراب‌خواری شرکت می‌کردند و پیمانه‌های خود را پر از شراب می‌نمودند، در نهایت به نتیجه‌ای خالی و تهی رسیدند، مانند خمی که آخرش خالی می‌شود.
ز تیغش هر طرف خونها روان بود
که: این وقتی شراب ارغوان بود
هوش مصنوعی: از تیغ او در هر سو خون جاری بود، زیرا که این وقت شراب رنگین و ارغوانی بود.
بریدی تاک را ضبطش رگ و پی
که: خون این رگ و پی نیست جز می
هوش مصنوعی: تاک را بریدند و به آن آسیب زدند، اما همه چیز نشان می‌دهد که زندگی و وجود او فقط به خاطر شراب است.
بجز چشم پری رویان چون حور
بدورش کس ندیدی مست و مخمور
هوش مصنوعی: جز چشم‌های زیبای دختران مانند حور، هیچ‌کس را ندیدی که این‌گونه مست و سرمست باشد.
بخاک درگه آن شاه ناگاه
سه کس را مست آوردند از راه
هوش مصنوعی: سه نفر ناگهان از مسیر رسیدند و به خاک درگاه آن شاه را به حالت مستی آوردند.
بپای تختش افتادند هر یک
زبان عذر بگشادند هر یک
هوش مصنوعی: هر یک از آنها در مقابل تخت سلطنت او زانو زدند و به بیان دلیل و عذر خود پرداختند.
یکی گفتا: دلم دریای علمست
سرم شوریده از سودای علمست
هوش مصنوعی: کسی گفت: دل من پر از دانش و معرفت است و سرم به خاطر عشق به علم عذاب می‌کشد.
سبک برداشتم رطل گرانی
کزین غوغا بیاسایم زمانی
هوش مصنوعی: من باری سنگین را بر دوش می‌زنم تا از این شلوغی و هیاهو کمی آرامش بگیرم.
جوابش داد و گفت: ای ناخردمند
شراب و علم در یک سینه مپسند
هوش مصنوعی: او پاسخ داد و گفت: ای نادان، شراب و دانش را در یک دل جمع نکن.
ازین علمی که داری جهل بهتر
هلاک این چنین نا اهل بهتر
هوش مصنوعی: علمی که داری بهتر از نادانی است، اما این نوع نادانی که به آن گرفتار شده‌ای، حتی از جهل هم بدتر است.
یکی گفتا: حکیم روزگارم
بجز قانون حکمت نیست کارم
هوش مصنوعی: یک نفر گفت: من حکیم زمانه‌ام و جز اصول حکمت هیچ کاری ندارم.
ازان جام می صافی کشیدم
کزو خاصیت بسیار دیدم
هوش مصنوعی: از آن لیوان شراب صاف نوشیدم که از آن خواص و فواید فراوانی را مشاهده کردم.
خطاب آمد که: این بی حکمتی چیست؟
بقانونی چنین مشکل توان زیست
هوش مصنوعی: به من گفتند: این عدم حکمتی که مشاهده می‌شود چیست؟ با چنین قوانینی، زندگی کردن دشوار است.
کنون از مستی هستی بپرهیز
شراب نیستی در کام جان ریز
هوش مصنوعی: حالا از مستی و سرخوشی بر حذر باش، زیرا که شراب هستی در جان تو ریخته نشده است.
یکی گفتا: دلم بیمار عشقست
تن آزرده ام افگار عشقست
هوش مصنوعی: کسی گفت: دل من به خاطر عشق ناراحت و بیمار است و بدنم هم از عشق آسیبی دیده است.
اگر جام می گلگون نگیرم
ز اندوه دل پر خون بمیرم
هوش مصنوعی: اگر جام می سرخ را نداشته باشم، از غصه و درد دل جانم به لب خواهد رسید.
شهنشاه عطا بخش خطا پوش
چو بشنید این سخن گفت از سر هوش
هوش مصنوعی: پادشاه بخشنده و بزرگواری که اشتباهات دیگران را می‌پوشاند، وقتی این سخن را شنید، با تعقل و توجه به آن پاسخ داد.
که: درد عشق را تسکین دهد می
فرح با عاشق مسکین دهد می
هوش مصنوعی: شراب می‌تواند به عاشق بیچاره آرامش بدهد و دردهای ناشی از عشق را کاهش دهد.
اگر عاشق می گلگون ننوشد
بزاری جان دهد، پس چون ننوشد؟
هوش مصنوعی: اگر کسی که عاشق است، از سر و تن خود لب نکند و جانش را هم فدای آن بکند، پس چه اتفاقی می‌افتد اگر نوشیدنی نباشد؟
بقتل آن دو تن فرمود اشارت
همین عاشق شد از اهل بشارت
هوش مصنوعی: با کشتن آن دو نفر، نشانه‌ای از عشق نمایان شد و همین باعث خوشحالی و بشارت برای عاشقان گردید.
بلی، مستان حیات از عشق یابند
گرفتاران نجات از عشق یابند
هوش مصنوعی: بله، کسانی که در عشق غرق شده‌اند، به حقیقت زندگی دست می‌یابند و کسانی که در مشکلات و گرفتاری‌ها هستند، از عشق رهایی می‌یابند.
فنون علم و حکمت پیچ پیچست
بغیر از عشق باقی جمله هیچست
هوش مصنوعی: علم و دانش و هنر به صورت پیچیده و سخت هستند، اما عشق تنها موضوعی است که ارزشمند و حقیقی باقی می‌ماند. سایر چیزها اهمیت چندانی ندارند.
الهی، مستی عشق و جنون ده
نجات از قید عقل ذو فنون ده
هوش مصنوعی: ای خدا، مرا در عشق و جنون به حالت مستی سوق بده و از بند عقل آزاد کن.
دلم را ساده از نقش فنون کن
فنون را در سر کار جنون کن
هوش مصنوعی: دل من را از ترفندها و پیچیدگی‌ها خالی کن و به جای آن، کارهای جنون‌آمیز را در ذهنم بگنجان.