گنجور

بخش ۸ - باب اول در عشق که اصل وجودست و مقصود هر موجود

جهان یک قطره از دریای عشقست
فلک یک سبزه از صحرای عشقست
مقام عشق بس عالی فتادست
اساسش از خلل خالی فتادست
ز کار عشق بهتر پیشه ای نیست
به از سودای عشق اندیشه ای نیست
اسیر عشق آزادی نخواهد
گر از غم جان دهد شادی نخواهد
زیان و سود عالم سر بسر هیچ
همین عشقست در عالم، دگر هیچ
محبت گر چه شور انگیز باشد
غم و دردش نشاط آمیز باشد
بهار عشق را پژمردگی نیست
شراب شوق را افسردگی نیست
دلا، پروانه ای، شمعی برافروز
بداغ عشق او می ساز و می سوز
گدای عشق و شاه انجمن باش
برو سلطان وقت خویشتن باشد
چو عشق آمد مخور غم، شاد بنشین
ز غمهای جهان آزاد بنشین
خطاب عاشقان دور از عتابست
خطای عارفان عین صوابست
خطا بر عاشق بیدل نگیرند
ز عاشق هر چه آید در پذیرند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.