گنجور

بخش ۷ - در تعریف سخن و سبب نظم کتاب

سخن سردفتر دیوان عشقست
سخن گنجینه سلطان عشقست
ز دل فیضی که جویی جز سخن نیست
چه گفتم؟ هر چه گویی جز سخن نیست
سخن سرچشمه دریای عقلست
سخن سرمایه درهای عقلست
خرد را نص قاطع جز بیان نیست
زبان تیغ جز تیغ زبان نیست
سخن ظاهر کند سوز نهان را
ز شمع دل برافروزد جهان را
گر او بر صفحه عالم نبودی
نشان از عالم و آدم نبودی
چسان از رفته و آینده گفتی؟
که چندین معنی پاینده گفتی؟
که در دل رحم دادی دلبران را؟
مسلمان ساختی این کافران را
که مطرب را نشاط انگیز کردی؟
هزار آتش بیک دم تیز کردی؟
سخن وحی است و ما عرش برینیم
سخن سحرست و ما سحرآفرینیم
چه جای سحر و اعجاز مسیحست؟
حیات ما ز گفتار فصیحست
بیک دم عالمی را زنده سازیم
وزان پس تا ابد پاینده سازیم
کسی خود بی سخن چون زنده ماند؟
در اقلیم بقا پاینده ماند؟
خصوصا من، که جان من همینست
حیات جاودان من همینست
ز در نظم باشد گفت و گویم
ز بحر شعر باشد آبرویم
همان بهتر که با این درفشانی
شوم غواص دریای معانی
برون آرم ازین بحر گرامی
دری چون گوهر نظم نظامی
که از ذکرش خرد بی هوش گردد
ز سر تا پای خسرو گوش گردد
بیآرایم بخلوت خانه فکر
عروس فکر را چون شاهد بکر
الهی، این عروس حجله غیب
که بهر جلوه سر بر کرده از جیب
حریف مجلس اقبال بادا!
رفیق بخت فرخ فال بادا!
تو دادی چون شب قدرش کمالی
فزودی چون مه بدرش جمالی
جمالش را دمادم تازه گردان
کمالش را بلند آوازه گردان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخن سردفتر دیوان عشقست
سخن گنجینه سلطان عشقست
هوش مصنوعی: سخن آن کسی که در کار عشق و محبت است، مانند نوشته‌ای است که در دیوان عشق گسترده شده و ارزش و گنجی همچون فرمانروایی عاشق را دارد.
ز دل فیضی که جویی جز سخن نیست
چه گفتم؟ هر چه گویی جز سخن نیست
هوش مصنوعی: از دل و احساسات خود چیزی جز حرف و کلام پیدا نمی‌شود، چه چیزی گفتم؟ هرچه بگویی فقط همان حرف و کلام است.
سخن سرچشمه دریای عقلست
سخن سرمایه درهای عقلست
هوش مصنوعی: سخن، مانند آبی است که از عمق دریا، یعنی عقل، سرچشمه می‌گیرد و به همین دلیل، قدرت و ارزش زیادی دارد. کلام خوب می‌تواند درهای جدیدی را به روی انسان بگشاید و او را به دانش و اندیشه‌های تازه رهنمون کند.
خرد را نص قاطع جز بیان نیست
زبان تیغ جز تیغ زبان نیست
هوش مصنوعی: خرد و دانایی تنها از طریق کلام و بیان منتقل می‌شود و همان‌طور که تیغ، کارایی‌اش به خاطر تیزی‌اش است، قدرت کلام نیز به بیان و سخن گفتن بستگی دارد.
سخن ظاهر کند سوز نهان را
ز شمع دل برافروزد جهان را
هوش مصنوعی: سخن بازگو می‌کند آنچه در دل پنهان است و مانند شمعی که روشنایی می‌افروزد، دنیا را روشن می‌کند.
گر او بر صفحه عالم نبودی
نشان از عالم و آدم نبودی
هوش مصنوعی: اگر او در این دنیا نبود، نشانی از عالم و انسان هم وجود نمی‌داشت.
چسان از رفته و آینده گفتی؟
که چندین معنی پاینده گفتی؟
هوش مصنوعی: چگونه از گذشته و آینده سخن گفتی؟ که معانی بسیاری را در دل خود نهفته داری؟
که در دل رحم دادی دلبران را؟
مسلمان ساختی این کافران را
هوش مصنوعی: چه کسی به دل تو رحم کرد که دلبرانت را در آغوش گرفته‌ای؟ آیا با محبت و مهرت، این کافران را مسلمان کردی؟
که مطرب را نشاط انگیز کردی؟
هزار آتش بیک دم تیز کردی؟
هوش مصنوعی: چطور توانستی روحیه مطرب را بالا ببری؟ به یکباره هزار شعله آتش را شعله‌ور کردی؟
سخن وحی است و ما عرش برینیم
سخن سحرست و ما سحرآفرینیم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که سخن از جانب خداوند نازل شده و ما در مقام بلندی و نوجوانی در آن هستیم. همچنین، این گفتار مانند جادو و سحر است و ما خود توانایی خلق جادوگری را داریم.
چه جای سحر و اعجاز مسیحست؟
حیات ما ز گفتار فصیحست
هوش مصنوعی: جایگاه سحر و معجزه مسیح کجاست؟ زندگی ما به خاطر سخنان شیواست.
بیک دم عالمی را زنده سازیم
وزان پس تا ابد پاینده سازیم
هوش مصنوعی: در یک لحظه می‌توانیم جهانی را زنده کنیم و از آن پس آن را برای همیشه پایدار نگه داریم.
کسی خود بی سخن چون زنده ماند؟
در اقلیم بقا پاینده ماند؟
هوش مصنوعی: آیا کسی می‌تواند بدون گفتار زنده بماند؟ در جایی که زندگی پایدار است، چه کسی می‌تواند همیشه زنده بماند؟
خصوصا من، که جان من همینست
حیات جاودان من همینست
هوش مصنوعی: به ویژه من که زندگی حقیقی و جاودانم همین است.
ز در نظم باشد گفت و گویم
ز بحر شعر باشد آبرویم
هوش مصنوعی: در نظم و شاهکارهای ادبی به گفتگو می‌پردازم و این هنر به من اعتبار و منزلت می‌دهد.
همان بهتر که با این درفشانی
شوم غواص دریای معانی
هوش مصنوعی: بهتر است که در دریای عمیق معانی غوطه‌ور شوم و به جستجوی زیبایی‌ها و عمق‌ها بپردازم.
برون آرم ازین بحر گرامی
دری چون گوهر نظم نظامی
هوش مصنوعی: می‌خواهم از این دریای باارزش، دُری به مانند زیبایی‌های نظم نظامی بیرون بیاورم.
که از ذکرش خرد بی هوش گردد
ز سر تا پای خسرو گوش گردد
هوش مصنوعی: اگر کسی به یاد او بیفتد، تمام وجودش غرق در حیرت و شگفتی می‌شود و به نوعی بی‌خیال و بی‌خبر می‌گردد، گویی که تمامی حواسش به او متمرکز شده است.
بیآرایم بخلوت خانه فکر
عروس فکر را چون شاهد بکر
هوش مصنوعی: به خانه‌ی اندیشه‌ام زیبایی می‌نهم و افکار خویش را چون عروس بی‌تجربه و تازه معرفی می‌کنم.
الهی، این عروس حجله غیب
که بهر جلوه سر بر کرده از جیب
هوش مصنوعی: پروردگارا، این عروس زیبا که از دنیای پنهان آمده و جلوه‌گری می‌کند، به خودنمایی برخاسته است.
حریف مجلس اقبال بادا!
رفیق بخت فرخ فال بادا!
هوش مصنوعی: دوست و همراهی که در دوران خوب و خوشبختی هست، باید چنین حالتی داشته باشد! زندگی‌اش پر از شانس و خوشی باشد!
تو دادی چون شب قدرش کمالی
فزودی چون مه بدرش جمالی
هوش مصنوعی: تو در شب قدر به من کمال و زیبایی عطا کردی، همان‌طور که ماه در شب کاملش درخشان و زیبا می‌شود.
جمالش را دمادم تازه گردان
کمالش را بلند آوازه گردان
هوش مصنوعی: هر لحظه زیبایی او را نو و تازه کن و ویژگی‌های عالی‌اش را مشهور و معروف ساز.