بخش ۵ - در صفت معراج آن صدر بدر کاینات و مفخر موجودات
تعالی الله! شبی روشن تر از روز
چو نوروز جوانی عالم افروز
غلام گیسوی او لیلة القدر
هلال طلعت او لیلة البدر
فروزان گشته از مه تا بماهی
فزوده آب حیوان در سیاهی
ملایک بزم عشرت ساز کرده
کواکب چشم روشن باز کرده
جهانی در شکر بگرفته مهتاب
ز هر جانب جهانی در شکر خواب
در آن خرم شب روشن تر از روز
محمد، آن چراغ عالم افروز
ز بهر خواب راحت بستر انداخت
بچشم دل نظر بر دلبر انداخت
دلش بیدار و خوابش راحت انگیز
که ناگه جبرییل آمد که: برخیز!
فلک مشتاق و محتاجست امشب
شب پر نور معراجست امشب
براق گرم رو گر مست چون برق
بیک جستن رود از غرب تا شرق
ز برق روز باران گرم رو تر
ز ابر نوبهاران نرم رو تر
چو آن عمری که در شادی گذشته
کسی از رفتنش آگه نگشته
بپای آن فلک سیر ملک سان
بلند و پست عالم جمله یکسان
فلک در زیر پایش چون زمین پست
زمین را خود نداند نیست یا هست؟
چو سالک در پیش رنج سفر نه
جهان طی کرده و کس را خبر نه
اگر نه نعل او بودی مه نو
گرفتی نه فلک را در تگ و دو
چنین رعنا براق برق رفتار
بزنجیر وفا آمد گرفتار
رکابش میل پابوس تو دارد
عنان خود بدستت می سپارد
خدا را، یک زمان برخیز، برخیز!
ز غمهای جهان بگریز، بگریز!
بسی کردی مشرف خاکیان را
یکی بنواز هم افلاکیان را
چو آن سلطان عرش آرای بر جست
براقش همچو برق از جای برجست
ز بطن وادی بطحا قدم زد
ببام مسجد اقصی علم زد
امام جمع آن محراب گه شد
وزانجا خیمه اش خرگاه مه شد
ز ماه آن صدر عالی قدر بگذشت
عجب صدری! که او از بدر بگذشت
بدامان عطارد چون عطا ریخت
ز کلکش گوهر مدح و ثنا ریخت
ببزم زهره زان شه کرد آهنگ
که تاری باشدش زان طره در چنگ
چو رو آورد در مهر و سپهرش
بچرخ آمد سپهر از روی مهرش
وزانجا راند مرکب سوی بهرام
بپایش توسن بهرام شد رام
چو پیش مشتری بگشاد دیدار
بجان شد مشتری او را خریدار
جبین بر خاک راهش مشتری سود
گه در سر مشتری را سروری بود
زحل آن ماه مهر انوری شد
بد اختر عاقبت نیک اختری شد
وزان پس چون قدم زد بر ثوابت
بخدمت هر یکی را یافت ثابت
بنات النعش و پروین پیش آنشمع
یکی آشفته آمد، دیگری جمع
چو ره بر چرخ اطلس منتهی گشت
روان از منتهای سدره بگذشت
ملایک از عقب ماندند صف صف
بپابوسش مشرف گشت رفرف
ز رفرف نیز بر عرش برین رفت
وز آنجا جانب عرش آفرین رفت
زمان رفت و مکان گرد فنا شد
چه داند کس که کی رفت و کجا شد؟
جمالی دید کز گفتن فزون بود
کسی چون گوید از بیچون که: چون بود؟
رسید او را ز بحر جاودانی
بگوش هوش درهای معانی
درست اینها، ولی سفتن محالست
درین معنی سخن گفتن محالست
چو با او ره نبود آنجا نفس را
نشاید دم زد اینجا هیچ کس را
فرس لنگست ورای آمدن نه
نفس تنگست و جای دم زدن نه
کسی چون سر حق را باز گوید؟
مگر پیغمبر از اعجاز گوید
چو باز آمد که بنوازد جهان را
تفاخر شد زمین و آسمان را
رساند از اوج عزت اختری چند
ز دریاهای رحمت گوهری چند
چه گوهر؟ گوهر درج هدایت
چه اختر؟ اختر برج عنایت
الهی، تا در امکان گوهری هست
برین گردون گردان اختری هست
جهان را آب و تاب از گوهرش باد!
فلک را آفتاب از اخترش باد!
بخش ۴ - در نعت حضرت سید کاینات و مفخر موجودات علیه افضل الصلوات: محمد کیست؟ جان را قرة العینبخش ۶ - در التماس رحمت از حضرت رحمة للعالمین صلی الله علیه و آله اجمعین: دلم ریشست و حاجت مند مرهم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تعالی الله! شبی روشن تر از روز
چو نوروز جوانی عالم افروز
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ است! شبی که روشنتر از روز است، مانند نوروز که جوانی دنیا را درخشان میکند.
غلام گیسوی او لیلة القدر
هلال طلعت او لیلة البدر
هوش مصنوعی: رضا و خضوع من در برابر موهای او به اندازهی ارزش شب قدر است و زیبایی چهرهاش به مانند شبهای پربدر است.
فروزان گشته از مه تا بماهی
فزوده آب حیوان در سیاهی
هوش مصنوعی: درخشندگی ماه در آسمان افزایش یافته و باعث شده که آب زندهگون در دل تاریکی بیشتر شود.
ملایک بزم عشرت ساز کرده
کواکب چشم روشن باز کرده
هوش مصنوعی: فرشتگان جشنی برپا کردهاند و ستارهها چشمان روشنی را گشودهاند.
جهانی در شکر بگرفته مهتاب
ز هر جانب جهانی در شکر خواب
هوش مصنوعی: در این شعر، فضای زیبای شب توصیف شده است. ماه در آسمان میدرخشد و نوری ملایم و شیرین به جهان میبخشد. این نور باعث شده تا همه جا زیبا و دلپذیر به نظر برسد و همه چیز در خواب و آرامش به سر میبرد. به طور کلی، این تصویر حاکی از زیبایی و آرامش شب است.
در آن خرم شب روشن تر از روز
محمد، آن چراغ عالم افروز
هوش مصنوعی: در شبی زیبا و خوش، نوری درخشانتر از روز محمد وجود دارد که مانند چراغی در جهان میتابد.
ز بهر خواب راحت بستر انداخت
بچشم دل نظر بر دلبر انداخت
هوش مصنوعی: برای خواب آرامش، تشک را پهن کرد و با چشمان دل به محبوبش نگاه کرد.
دلش بیدار و خوابش راحت انگیز
که ناگه جبرییل آمد که: برخیز!
هوش مصنوعی: دلش بیدار و خوابش آرام است، ناگهان جبرئیل آمد و گفت: بلند شو!
فلک مشتاق و محتاجست امشب
شب پر نور معراجست امشب
هوش مصنوعی: امشب آسمان به شدت مشتاق و نیازمند است، چون امشب شبی پر از نور و عظمت معراج است.
براق گرم رو گر مست چون برق
بیک جستن رود از غرب تا شرق
هوش مصنوعی: براق، موجودی سریع و پر جنب و جوش است که مانند برق به حرکت درمیآید. او به سمت شرق میرود و همانطور که از غرب میگذرد، احساس سرمستی و شوق او نیز مشهود است.
ز برق روز باران گرم رو تر
ز ابر نوبهاران نرم رو تر
هوش مصنوعی: در روز بارانی، گرما و لطافت هوا از برق و شدت باران کمتر است و میتوان احساس کرد که لطافت و نرمی، به خاطر ابرهای بهاری بیشتر شده است.
چو آن عمری که در شادی گذشته
کسی از رفتنش آگه نگشته
هوش مصنوعی: زمانی که کسی در شادی به سر میبرد، از رفتن و از دست دادن آن دوره بیخبر و ناآگاه است.
بپای آن فلک سیر ملک سان
بلند و پست عالم جمله یکسان
هوش مصنوعی: به خاطر آن آسمان بایست، چرا که مانند یک پادشاه، هم مرتفع و هم پایین، تمام دنیا را به یکسان میبیند.
فلک در زیر پایش چون زمین پست
زمین را خود نداند نیست یا هست؟
هوش مصنوعی: آسمان زیر پای او چنان به نظر میرسد که زمین را پست میانگارد، آیا زمین واقعاً پایین است یا نه؟
چو سالک در پیش رنج سفر نه
جهان طی کرده و کس را خبر نه
هوش مصنوعی: وقتی مسافر در مسیر سختی قرار دارد، نه جهانی را دیده و نه از حال کسی باخبر است.
اگر نه نعل او بودی مه نو
گرفتی نه فلک را در تگ و دو
هوش مصنوعی: اگر نبود نعل او، تو هم به زیبایی ماه نو نمیرسیدی و نه آسمان را میتوانستی به چرخش و جنبش درآوری.
چنین رعنا براق برق رفتار
بزنجیر وفا آمد گرفتار
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت یک دختر جوان میپردازد که با رفتار خاص و فرمانبرداریاش دلها را به خود جلب کرده است. او به مانند روشنایی درخشان در بین افراد دیگر به نظر میرسد و به خاطر وفاداریاش در دام عشق گرفتار شده است.
رکابش میل پابوس تو دارد
عنان خود بدستت می سپارد
هوش مصنوعی: دوستت دارد و به خاطر تو آماده است تا به پای تو بیفتد، نیروی خود را به دست تو میسپارد.
خدا را، یک زمان برخیز، برخیز!
ز غمهای جهان بگریز، بگریز!
هوش مصنوعی: ای خدای مهربان، کمی بیدار شو و از غمها و مشکلات این دنیا دور شو!
بسی کردی مشرف خاکیان را
یکی بنواز هم افلاکیان را
هوش مصنوعی: بسیار به خاکیان (دانشآموزان یا انسانها) توجه کردهای، اکنون یکبار هم به آسمانیها (فرشتگان یا موجودات بالاتر) نگاهی بینداز و آنها را نیز که نوازش کن.
چو آن سلطان عرش آرای بر جست
براقش همچو برق از جای برجست
هوش مصنوعی: وقتی آن پادشاه آسمانی خود را به جلو آورد، مانند برق از مکان خود به سرعت پرواز کرد.
ز بطن وادی بطحا قدم زد
ببام مسجد اقصی علم زد
هوش مصنوعی: در دل وادی بطحا، قدمی برداشت و به بلندای مسجد اقصی رسید و علم و دانش را گسترش داد.
امام جمع آن محراب گه شد
وزانجا خیمه اش خرگاه مه شد
هوش مصنوعی: امام در محراب نماز قرار گرفت و از آن مکان اجتماع، خیمهاش مانند خرگاهی در آسمان گسترش پیدا کرد.
ز ماه آن صدر عالی قدر بگذشت
عجب صدری! که او از بدر بگذشت
هوش مصنوعی: ماه درخشان و بلندمرتبهای از دنیای برجستگیها و زیباییها عبور کرد، چه صدری شگفتانگیز! چرا که او از دورنگاه روشنایی عبور کرد.
بدامان عطارد چون عطا ریخت
ز کلکش گوهر مدح و ثنا ریخت
هوش مصنوعی: عطر و صفتهای نیک و ستایشها از وجود عطارد، مانند نگینهای باارزش بر دامان او نثار شده است.
ببزم زهره زان شه کرد آهنگ
که تاری باشدش زان طره در چنگ
هوش مصنوعی: زهره به خاطر زیبایی و جذابیت آن پادشاه، تصمیم گرفته است که با او باشد، زیرا که این زیبایی میتواند به تار مویی در دستان او بدل شود.
چو رو آورد در مهر و سپهرش
بچرخ آمد سپهر از روی مهرش
هوش مصنوعی: وقتی او به ما روی آورد، آسمان به خاطر محبتش به چرخش درآمد.
وزانجا راند مرکب سوی بهرام
بپایش توسن بهرام شد رام
هوش مصنوعی: از آنجا مرکب به سمت بهرام حرکت کرد و اسب بهرام به آرامش رسید.
چو پیش مشتری بگشاد دیدار
بجان شد مشتری او را خریدار
هوش مصنوعی: وقتی مشتری به دروازهٔ فروشگاه رسید و دیدار گشود، مشتاق و جاندوست او شد و به خرید کردن از او علاقهمند گردید.
جبین بر خاک راهش مشتری سود
گه در سر مشتری را سروری بود
هوش مصنوعی: پیشانی او بر خاک افتاده است، چرا که در زمان خود، ستارهای از نوع مشتری است و بر افرازگی و مقام خود تکیه دارد.
زحل آن ماه مهر انوری شد
بد اختر عاقبت نیک اختری شد
هوش مصنوعی: زحل به دنبال آن ماه مهر، در نهایت به سرنوشت خوبی دست یافت و بدیهایش را پشت سر گذاشت.
وزان پس چون قدم زد بر ثوابت
بخدمت هر یکی را یافت ثابت
هوش مصنوعی: پس از آن زمانی که قدم بر روی اصول محکم و استوار نهاد، هر کدام از کسانی که در خدمتش بودند را در جایگاه خود ثابت و پابرجا یافت.
بنات النعش و پروین پیش آنشمع
یکی آشفته آمد، دیگری جمع
هوش مصنوعی: دختران نعش و پروین، در کنار آن شمع، یکی به حالت پریشانی و دیگری به حالت مرتب و منظم آمده بودند.
چو ره بر چرخ اطلس منتهی گشت
روان از منتهای سدره بگذشت
هوش مصنوعی: زمانی که مسیر به انتهای آسمان رسید، روح از بالاترین حد درخت سدره عبور کرد.
ملایک از عقب ماندند صف صف
بپابوسش مشرف گشت رفرف
هوش مصنوعی: فرشتگان به خاطر او به طرز گروهی و پی در پی عقب ماندهاند و با احترام و ادب مقابل او سربلند کردهاند.
ز رفرف نیز بر عرش برین رفت
وز آنجا جانب عرش آفرین رفت
هوش مصنوعی: از درختی تناور و سرسبز، روحی به آسمانها پرواز کرد و از آنجا به سمت عرش خالق عالم حرکت نمود.
زمان رفت و مکان گرد فنا شد
چه داند کس که کی رفت و کجا شد؟
هوش مصنوعی: زمان و مکان از بین رفتهاند و کسی نمیداند که چه زمانی و کجا این اتفاق افتاده است.
جمالی دید کز گفتن فزون بود
کسی چون گوید از بیچون که: چون بود؟
هوش مصنوعی: زیباییی را دید که از توضیح و بیان فراتر بود. کسی نمیتواند بگوید آنچه را که نمیتوان به راحتی توضیح داد: چگونه است؟
رسید او را ز بحر جاودانی
بگوش هوش درهای معانی
هوش مصنوعی: او از عمق وجود و جاودانگی به او گوشزد میکند که درهای گستردهای از معانی در انتظارش هستند.
درست اینها، ولی سفتن محالست
درین معنی سخن گفتن محالست
هوش مصنوعی: این نکات درست هستند، اما بیان آن به طور واضح ممکن نیست؛ زیرا گفتگو درباره این موضوع غیرممکن است.
چو با او ره نبود آنجا نفس را
نشاید دم زد اینجا هیچ کس را
هوش مصنوعی: وقتی راهی برای ارتباط با او وجود ندارد، نفس هم نباید صحبت کند، زیرا در اینجا هیچ کس نمیتواند صحبت کند.
فرس لنگست ورای آمدن نه
نفس تنگست و جای دم زدن نه
هوش مصنوعی: اسب لنگی که بیش از اندازه به آن فشار بیاید، نه تنها نفسش تنگ میشود، بلکه جایی برای تنفس و استراحت هم نخواهد داشت.
کسی چون سر حق را باز گوید؟
مگر پیغمبر از اعجاز گوید
هوش مصنوعی: آیا کسی توانسته است حقیقت را به روشنی بیان کند؟ جز اینکه پیامبر در شگفتیهای خود سخن بگوید؟
چو باز آمد که بنوازد جهان را
تفاخر شد زمین و آسمان را
هوش مصنوعی: وقتی که او بازگردد و دنیا را نوازش کند، زمین و آسمان به خود میبالند و به نمایش میپردازند.
رساند از اوج عزت اختری چند
ز دریاهای رحمت گوهری چند
هوش مصنوعی: از بلندیهای عظمت، تعدادی ستاره به ما رسید، همچنان که از دریاهای رحمت، تعدادی گوهر به دست آمد.
چه گوهر؟ گوهر درج هدایت
چه اختر؟ اختر برج عنایت
هوش مصنوعی: چه سنگی بهعنوان گوهر میتوان یافت؟ گوهرِ راهنمایی و هدایت، و چه ستارهای بهعنوان اختر؟ اخترِ جایگاه یاری و بخشش.
الهی، تا در امکان گوهری هست
برین گردون گردان اختری هست
هوش مصنوعی: خداوند! تا زمانی که در این عالم ممکن است جواهری وجود دارد، ستارهای در این آسمان در حال چرخش است.
جهان را آب و تاب از گوهرش باد!
فلک را آفتاب از اخترش باد!
هوش مصنوعی: جهان به خاطر وجود جواهرها و زیباییهایش میدرخشد و آسمان به دلیل ستارههایش نورانی است.