گنجور

بخش ۴ - در نعت حضرت سید کاینات و مفخر موجودات علیه افضل الصلوات

محمد کیست؟ جان را قرة العین
کمان ابروی بزم قاب قوسین
دو چشم روشن ارباب بینش
گل بستان سرای آفرینش
دلش از معرفت بر اوج افلاک
زبانش در مقام «ما عرفناک »
از آن میداشت آدم دانه را دوست
که از جان خوشه چین خرمن اوست
بکشتی نوح اگر شد صاحب عهد
ولی نسبت باو طفلیست در مهد
اگر یعقوب ازو بویی شنیدی
چو گل پیراهن یوسف دریدی
بجان شد یوسف مصری غلامش
عزیز مصر از آن گردید نامش
صد ابراهیم را در آذر انداخت
صد اسمعیل را قربان خود ساخت
عصای موسوی را قدر بشکست
دم عیسی مریم را فرو بست
زهی! سلطان درویشان عالم
بسلطانی و درویشی مسلم
کشیده از نگین ملک انگشت
فگنده مهر خاتم را پس پشت
چو خاتم در عبادت پشت او خم
بدو مهر نبوت مهر خاتم
چنان با نفس سرکش بود در جنگ
که پیش او حصاری ساخت از سنگ
از آن سنگی که بست آن کوه تمکین
ترازوی عمل را ساخت سنگین
از آن رو بر قلم ننهاد انگشت
که انگشت ششم عیبست در مشت
چو گردون قصر مه را در طبق کرد
برای دعوت اسلام شق کرد
فتاده سایه زان خورشید رخ دور
که باهم راست ناید ظلمت و نور
از آن بالاتر آمد پایه او
که افتد در ته پا سایه او
همانا سایه را از پیش رانده
که دایم در پس دیوار مانده
دمی کان سرو را بر غنچه تنگ
رسید از جانب سنگین دلان سنگ
بخون آغشته شد بر غنچه شبنم
هنوز آن غنچه لب خندان و خرم
زهی! دریای حلم و کان الطاف
تعالی الله! چه اخلاقست و اوصاف؟
چه حلمست این؟ که جان من فدایت
سر پاکان عالم خاک پایت
سراسر خاک راهت جان پاکست
خوشا جانی که در راه تو خاکست!
زمین یثرب از فیضت چنانست
که او را صد شرف بر آسمانست
بلی، در آسمان ماهی چنین نیست
در ایوان فلک شاهی چنین نیست
همای مهر، کز مشرق زند سر
ز شوقت جانب مغرب نهد سر
اگر طوفت نبودی قصد افلاک
نمیگشتند گرد کعبه خاک
فلک چون گردد و وصل تو جوید
ز سرگردانی ما خود چه گوید؟
بعصیان تا بکی سرگشته باشیم؟
ز راه عافیت برگشته باشیم؟
علی را هادی راه خدا کن
بحق خلق جهان را رهنما کن
که بی شک هادی راه خدا اوست
خلایق را امام و پیشوا اوست
بده لب تشنگان را روز محشر
ز لطفت یا علی، از آب کوثر
پناه ما گنه کاران همینست
که نامت رحمة للعالمینست
ز دست ما نیاید هیچ طاعت
همین ماییم و امید شفاعت
شفاعت کن، دری بگشای بر ما
گر این در بسته گردد، وای بر ما!
چه گفتم؟ وه! تو باری کی پسندی
که این در بر گدای خویش بندی؟
ملولم زین خطا گفتن، چه گفتم؟
مرا باید دعا گفتن، چه گفتم؟
الهی، تا زمین و آسمان هست
وزان پس آن بهشت جاودان هست
ظلال رحمتت ممدود بادا!
مقام عزتت محمود بادا!

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

محمد کیست؟ جان را قرة العین
کمان ابروی بزم قاب قوسین
هوش مصنوعی: محمد کیست؟ او جان است و مظهر عشق و زیبایی، چهره‌اش مانند قوسین در مجلس درخشش دارد.
دو چشم روشن ارباب بینش
گل بستان سرای آفرینش
هوش مصنوعی: دو چشم روشن، نماد بینش و آگاهی است که مانند گلی زیبا در باغ آفرینش قرار دارد.
دلش از معرفت بر اوج افلاک
زبانش در مقام «ما عرفناک »
هوش مصنوعی: دل او به دلیل شناخت عمیقش به عرش آسمان‌ها برکشیده شده و زبانش در جایگاه "ما تو را نشناختیم" است.
از آن میداشت آدم دانه را دوست
که از جان خوشه چین خرمن اوست
هوش مصنوعی: آدم به خاطر این که دانه برای او اهمیت دارد و جانش به خوشه‌ای وابسته است که حاصل کار و تلاش اوست، آن را دوست می‌داشت.
بکشتی نوح اگر شد صاحب عهد
ولی نسبت باو طفلیست در مهد
هوش مصنوعی: اگر کسی مثل نوح باشد و صاحب عهده‌ای بزرگ شود، اما هنوز نسبت به او، انسانی که در آغوش مادرش است، نمی‌تواند به آن مقام برسد.
اگر یعقوب ازو بویی شنیدی
چو گل پیراهن یوسف دریدی
هوش مصنوعی: اگر یعقوب از او خبری می‌شنید، مانند این بود که پیراهن یوسف را ببوید و ببیند.
بجان شد یوسف مصری غلامش
عزیز مصر از آن گردید نامش
هوش مصنوعی: یوسف، که به عنوان غلام در مصر به خدمت گرفته شده بود، به دلیل ویژگی‌هایش مورد احترام و محبت قرار گرفت و به او لقب عزیزی داده شد.
صد ابراهیم را در آذر انداخت
صد اسمعیل را قربان خود ساخت
هوش مصنوعی: صد نفر مانند ابراهیم را در آتش آذر انداخت و صد نفر مانند اسماعیل را به قربانی خود تبدیل کرد.
عصای موسوی را قدر بشکست
دم عیسی مریم را فرو بست
هوش مصنوعی: به قدرت و عظمت حضرت موسی، عصایش به قدری تاثیرگذار بود که باعث شکست دشمنانش شد، و زنده شدن عیسی، مریم را در آغوش گرفت و نشان از زایش معجزه‌ای بزرگ بود.
زهی! سلطان درویشان عالم
بسلطانی و درویشی مسلم
هوش مصنوعی: آه! تو ای پادشاه درویشان، به راستی که در عالم، سلطنت و درویشی را به کمال به دست آورده‌ای.
کشیده از نگین ملک انگشت
فگنده مهر خاتم را پس پشت
هوش مصنوعی: از انگشت شاه نگینی زیبا آویزان است که پشت دستانش قرار دارد.
چو خاتم در عبادت پشت او خم
بدو مهر نبوت مهر خاتم
هوش مصنوعی: مانند انگشتری که در عبادت به گوش می‌رود، گردن او خم شده است و نشانه نبوت در او به شکل مهر انگشتری نمایان است.
چنان با نفس سرکش بود در جنگ
که پیش او حصاری ساخت از سنگ
هوش مصنوعی: او چنان با نفس سرکش خود در نبرد بود که برایش دیواری از سنگ ساخت.
از آن سنگی که بست آن کوه تمکین
ترازوی عمل را ساخت سنگین
هوش مصنوعی: از سنگی که باعث سر به زیر آوردن کوه شد، مقیاس کارها را به گونه‌ای تنظیم کرد که سنگین‌تر باشد.
از آن رو بر قلم ننهاد انگشت
که انگشت ششم عیبست در مشت
هوش مصنوعی: این جمله به این معنا است که کسی به خاطر نداشتن نواقص و کمبودها، از انجام کاری خودداری می‌کند. در واقع، شخص به خوبی می‌داند که اگر چیزی نادرست یا عیبی در کارش وجود داشته باشد، بهتر است از آن دوری کند تا اعتبار و کیفیت کارش زیر سؤال نرود.
چو گردون قصر مه را در طبق کرد
برای دعوت اسلام شق کرد
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان، ماه را در ظرفی برای سخن دعوت قرار داد، زمین نیز راهی را برای پذیرش اسلام گشود.
فتاده سایه زان خورشید رخ دور
که باهم راست ناید ظلمت و نور
هوش مصنوعی: سایه‌ای از آن خورشید زیبا بر زمین افتاده که نمی‌تواند با همدیگر تاریکی و روشنی را یکی کند.
از آن بالاتر آمد پایه او
که افتد در ته پا سایه او
هوش مصنوعی: او به مرتبه‌ای رسیده است که حتی سایه‌اش هم نمی‌تواند به پایی برسد که در پایین‌تر از او قرار دارد.
همانا سایه را از پیش رانده
که دایم در پس دیوار مانده
هوش مصنوعی: سایه را از جلو دور کرده‌اند تا همیشه در پشت دیوار باقی بماند.
دمی کان سرو را بر غنچه تنگ
رسید از جانب سنگین دلان سنگ
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که آن سرو خوش‌قد و قامت به غنچه نزدیک شد، از طرف دل‌های سنگین و سنگ‌دل، سنگی پرتاب شد.
بخون آغشته شد بر غنچه شبنم
هنوز آن غنچه لب خندان و خرم
هوش مصنوعی: بخوان، چرا که غنچه بر اثر شبنم تر شده است و هنوز آن غنچه لبخند می‌زند و شاداب است.
زهی! دریای حلم و کان الطاف
تعالی الله! چه اخلاقست و اوصاف؟
هوش مصنوعی: وای! چه دریای بزرگی از صبر و مهربانی، و چه لطف و رحمت خداوندی! چه اخلاق و ویژگی‌های زیبایی دارد!
چه حلمست این؟ که جان من فدایت
سر پاکان عالم خاک پایت
هوش مصنوعی: این چه صبر و آرامشی است که دارم؟ جان من را فدای قدم‌های پاکان دنیا می‌کنم.
سراسر خاک راهت جان پاکست
خوشا جانی که در راه تو خاکست!
هوش مصنوعی: تمام زمین بر سر راه تو، مملو از جان‌های پاک است. چه خوب است جانی که در راه تو براستی خاک شود!
زمین یثرب از فیضت چنانست
که او را صد شرف بر آسمانست
هوش مصنوعی: زمین یثرب به خاطر وجود تو آنقدر ارزشمند و بافضیلت است که بر آسمان‌ها برتری دارد و افتخارات زیادی را به دوش می‌کشد.
بلی، در آسمان ماهی چنین نیست
در ایوان فلک شاهی چنین نیست
هوش مصنوعی: قطعاً در آسمان، ماهی وجود ندارد و در دربار آسمانی نیز چنین چیزی وجود ندارد.
همای مهر، کز مشرق زند سر
ز شوقت جانب مغرب نهد سر
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که نشانه‌ی عشق و محبت است، از سمت شرق به آسمان پرواز می‌کند و با شوق و اشتیاق بر فراز زمین به سمت مغرب می‌رود.
اگر طوفت نبودی قصد افلاک
نمیگشتند گرد کعبه خاک
هوش مصنوعی: اگر وجود تو نبود، ستاره‌ها و سیارات دور کعبه نمی‌چرخیدند.
فلک چون گردد و وصل تو جوید
ز سرگردانی ما خود چه گوید؟
هوش مصنوعی: وقتی آسمان تغییر کند و برای پیوستن به تو تلاش کند، ما از سردرگمی خود چه باید بگوییم؟
بعصیان تا بکی سرگشته باشیم؟
ز راه عافیت برگشته باشیم؟
هوش مصنوعی: تا کی باید با گناه و نافرمانی سرگردان بمانیم؟ تا چه زمانی باید از مسیر آرامش و راحتی خود دور شویم؟
علی را هادی راه خدا کن
بحق خلق جهان را رهنما کن
هوش مصنوعی: علی را به عنوان راهنمایی برای هدایت انسان‌ها در مسیر خدا قرار بده و او را برای هدایت درست جهان بشریت در نظر بگیر.
که بی شک هادی راه خدا اوست
خلایق را امام و پیشوا اوست
هوش مصنوعی: بدون شک، او راهنمای حقیقی خداوند است و برای مردم رهبر و پیشوایی است.
بده لب تشنگان را روز محشر
ز لطفت یا علی، از آب کوثر
هوش مصنوعی: در روز قیامت، به تشنگان از رحمت و لطف تو ای علی، آب کوثر بده.
پناه ما گنه کاران همینست
که نامت رحمة للعالمینست
هوش مصنوعی: پناه ما گناهکاران این است که نام تو به عنوان رحمت برای همه جهانیان شناخته شده است.
ز دست ما نیاید هیچ طاعت
همین ماییم و امید شفاعت
هوش مصنوعی: ما از دست خود چیزی نمی‌توانیم انجام دهیم، فقط به خودمان و امید به بخشش وابسته‌ایم.
شفاعت کن، دری بگشای بر ما
گر این در بسته گردد، وای بر ما!
هوش مصنوعی: ای کاش تو به داد ما برسی و صدایی از ما بشنوی، چرا که اگر این در بسته بماند، مسلماً به زحمت خواهیم افتاد!
چه گفتم؟ وه! تو باری کی پسندی
که این در بر گدای خویش بندی؟
هوش مصنوعی: چه گفتم؟ وای! تو کی خود را به کسی می‌سپاری که اینگونه به دروازه‌ی گدای خود بسته‌ای؟
ملولم زین خطا گفتن، چه گفتم؟
مرا باید دعا گفتن، چه گفتم؟
هوش مصنوعی: از این که اشتباهاتی را بیان کرده‌ام ناراحتم. حالا باید دعا کنم و از خودم بپرسم: چه چیزی را بیان کرده‌ام؟
الهی، تا زمین و آسمان هست
وزان پس آن بهشت جاودان هست
هوش مصنوعی: پروردگارا، تا زمانی که زمین و آسمان وجود دارند و پس از آن، بهشت ابدی هم برقرار خواهد بود.
ظلال رحمتت ممدود بادا!
مقام عزتت محمود بادا!
هوش مصنوعی: ای سایه رحمت تو همواره گسترده باشد! و مقام بلندمرتبه‌ات ستوده باد!