بخش ۳۵ - حکایت عاشقی که بپای توکل راه برید و در منزل اول بکعبه وصال رسید
شنیدم عارف صاحب تمیزی
چو یوسف داشت فرزند عزیزی
چه فرزندی؟ که با جان کرده پیوند
چه پیوندی؟ که دل را کرده در بند
سهی سروی که با قد خرامان
کشیدی بر سر کونین دامان
سیه چشمی که بود از یک نگاهش
جهانی کشته چشم سیاهش
خردمندان همه دیوانه او
خراب نرگس مستانه او
بلی، این حسن اگر باشد کسی را
اسیر عشق خود بیند بسی را
قضا را مرد عارف بعد یک چند
بسوی کعبه شد همراه فرزند
چو عشاق این حکایت را شنودند
در اسباب سفر کوشش نمودند
یکی از عاشقان بی تحمل
روان برجست از روی توکل
بسر می رفت تا منزلگه او
که یعنی می نهم سر در ره او
چو در منزل توقف کرد عارف
بران صاحب توکل گشت واقف
طلب کرد و بسی الطاف بنمود
رسانیدش بمنزلگاه مقصود
بلی، هرکس توکل همسفر یافت
بیک منزل وصال کعبه دریافت
الهی، تا بکی وابسته باشم؟
چه باشد کز تعلق رسته باشم؟
توکل ده، کزان خشنود گردیم
بگرد کعبه مقصود گردیم
بخش ۳۴ - باب چهاردهم در توکل که اعتماد کردنست بر کرم رزاق و رزاقیت کریم علی الاطلاق: رو، ای پا بست اسباب تجملبخش ۳۶ - باب پانزدهم در قناعت که باندک خوشه خرسند نشستنست و از طلب زیادتی و حرص باز رستن: الا، چند از پی دنیا کشی رنج؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.