بخش ۳۳ - حکایت آن عاشق که چون در وصال شکر نگفت محنت فراق کشید و چون در فراق شکر گفت بدولت وصال رسید
یکی را بود در عهد جوانی
ز وصل نوجوانی کامرانی
بصد دل رشته جان بسته با او
ز خود بگسسته و پیوسته با او
دو یار یک جهت یک جا نشسته
ز غیر خود تن تنها نشسته
نشاطی داشت عاشق با دل جمع
چو بلبل با گل و پروانه با شمع
چو در معشوق خود نظاره کردی
گریبان صبوری پاره کردی
نظر بر قد و بالایش گشادی
رخ خود بر کف پایش نهادی
چو باز از شکل و قدش یاد کردی
ببالا دیدی و فریاد کردی
گرفتی تار زلف مشک فامش
دل خود را در افگندی بدامش
نهان سوی لبش کردی نظرها
بانگشت هوس خوردی شکرها
چو بخت و دولت بیدار بودش
که ناز و نعمت دیدار بودش
بدیدارش چنان شد مست و مدهوش
که کرد از شکر آن نعمت فراموش
چو قدر دولت دیدار نشناخت
خدا او را بهجران مبتلا ساخت
دلیل راه محنت ناسپاسیست
زوال نعمت از حق ناشناسیست
کنون کز هجر حال او برآشفت
در آن آشفته حالی شکر میگفت
باو گفتند کین حال عجب چیست؟
بهجران شکر میگویی، سبب چیست؟
بگفتا: گر چه دور از وصل یارم
هنوز از بخت خود صد شکر دارم
که: گر یار مرا با من سری نیست
بحمدالله! که یار دیگری نیست
قضا ناگه ز نو نقشی برانگیخت
نگارش با حریف دیگر آمیخت
بجانش چون رسید این ظلم و بیداد
همان دستور داد شکر میداد
باو گفتند یاران بار دیگر
که: یارت یار شد با یار دیگر
کنون بهر چه کردی شکر پیشه؟
بگفتا: شکر میگویم همیشه
که جانان گرچه با غیرست همراه
ولی غیرش ندارد در دلم راه
بهر کس باشد و هر جا نشیند
چو آید در دلم تنها نشیند
باو، گیرم، که همراهند صد کس
ولی همراه من او باشد و بس
ندانم شکر این نعمت چه گویم؟
که تنها همدم و همراه اویم
حدیث شکر او را چون شنودند
بجان در کار او کوشش نمودند
که حریفان گرچه با غیرست همره
بجان در کار او کوشش نمودند
بزاری یار او را یار کردند
ز یاران دگر بیزار کردند
برآمد کام او از شکر شکر
درآمد دولت او از در شکر
ز شکر آن دولت و اقبال را یافت
ز شکر آن بخت فرخ فال را یافت
الهی، شکر نعمت را برافشان
ز شکرت کن زبان را شکر افشان
من و شکرت که کان شکرست این
ز شکر هم بسی شیرین ترست این
بخش ۳۲ - باب سیزدهم در شکر گفتن که موجب کمال دولتست و ناگفتن موجب زوال نعمت: بیا، ای رفته همچون ناسپاسانبخش ۳۴ - باب چهاردهم در توکل که اعتماد کردنست بر کرم رزاق و رزاقیت کریم علی الاطلاق: رو، ای پا بست اسباب تجمل
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی را بود در عهد جوانی
ز وصل نوجوانی کامرانی
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، فردی از همراهی و عشق یک نوجوان بهرهمند بود و از آن لذت میبرد.
بصد دل رشته جان بسته با او
ز خود بگسسته و پیوسته با او
هوش مصنوعی: با تمام وجود و دل، زندگیام را به او وابسته کردهام، اما از خودم فاصله گرفتهام و همیشه به او متصل هستم.
دو یار یک جهت یک جا نشسته
ز غیر خود تن تنها نشسته
هوش مصنوعی: دو دوست در یک مکان و در یک راستا نشستهاند، اما غیر از خودشان، فرد دیگری در آنجا نیست و این تنهایی حس میشود.
نشاطی داشت عاشق با دل جمع
چو بلبل با گل و پروانه با شمع
هوش مصنوعی: عاشق با دل خوش و شادابی همچون بلبل در کنار گل و پروانهای که با شمع انس دارد، احساسی سرشار از شادی و نشاط داشت.
چو در معشوق خود نظاره کردی
گریبان صبوری پاره کردی
هوش مصنوعی: وقتی به معشوق خود نگاه میکنی، طاقت و صبرت را از دست میدهی و دیگر نمیتوانی تحمل کنی.
نظر بر قد و بالایش گشادی
رخ خود بر کف پایش نهادی
هوش مصنوعی: به او نگاه کردهای و قد و قامتش را ستودهای، طوری که زیباییاش بر تو چنان تأثیر گذاشته که خود را در برابر او کوچک احساس میکنی.
چو باز از شکل و قدش یاد کردی
ببالا دیدی و فریاد کردی
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد او افتادی و به قامت و زیباییاش فکر کردی، ناگهان او را در بالا دیدی و از خوشحالی فریاد زدی.
گرفتی تار زلف مشک فامش
دل خود را در افگندی بدامش
هوش مصنوعی: تو با گیسوان سیاه و زیبا او دل مرا در دام عشقت انداختی.
نهان سوی لبش کردی نظرها
بانگشت هوس خوردی شکرها
هوش مصنوعی: زیبایی لبان او را به پنهانی نگاه کردی و به خاطر آرزوهایت، شیرینی شکر را چشیدی.
چو بخت و دولت بیدار بودش
که ناز و نعمت دیدار بودش
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت و شانس او در حال شکوفایی بود، از لذتها و نعمتهای زندگی بهرهمند شده بود.
بدیدارش چنان شد مست و مدهوش
که کرد از شکر آن نعمت فراموش
هوش مصنوعی: به حضور معشوق آنچنان شاد و غرق در خوشی شده که تمامی دیگر نعمتها و مزایای زندگی را فراموش کرده است.
چو قدر دولت دیدار نشناخت
خدا او را بهجران مبتلا ساخت
هوش مصنوعی: وقتی که انسان ارزش و مقام دیدار را نشناخت، خداوند او را به دوری و جدایی مبتلا ساخت.
دلیل راه محنت ناسپاسیست
زوال نعمت از حق ناشناسیست
هوش مصنوعی: دلیل دشواریها و مشکلات انسان، سپاسگزاری نکردن از نعمتها و نادانی به حقایق زندگی است.
کنون کز هجر حال او برآشفت
در آن آشفته حالی شکر میگفت
هوش مصنوعی: اکنون که از دوری او حالش به هم ریخته است، در این وضعیت آشفته، به ذکر شکر مشغول است.
باو گفتند کین حال عجب چیست؟
بهجران شکر میگویی، سبب چیست؟
هوش مصنوعی: به او گفتند که این وضع عجیب چیست؟ چرا در فراق معشوق شکر و سپاس میگویی؟ دلیل این کار چیست؟
بگفتا: گر چه دور از وصل یارم
هنوز از بخت خود صد شکر دارم
هوش مصنوعی: گفت: هرچند از معشوقم دور هستم، اما هنوز به خاطر شانس خوبم بسیار سپاسگزارم.
که: گر یار مرا با من سری نیست
بحمدالله! که یار دیگری نیست
هوش مصنوعی: اگر محبوب من را رازی نیست، خوشبختانه کسی دیگر هم نیست.
قضا ناگه ز نو نقشی برانگیخت
نگارش با حریف دیگر آمیخت
هوش مصنوعی: سرنوشت به طور ناگهانی طرح جدیدی را به وجود آورد که باعث شد نوشتهها با معشوق دیگری ترکیب شوند.
بجانش چون رسید این ظلم و بیداد
همان دستور داد شکر میداد
هوش مصنوعی: وقتی که ظلم و ستم به جانش رسید، دستور داد تا شکرگزاری کند و به خوبیهای خداوند اشاره کند.
باو گفتند یاران بار دیگر
که: یارت یار شد با یار دیگر
هوش مصنوعی: دوستان به او گفتند که: محبوب تو دیگر محبوبی پیدا کرده و همراه او شده است.
کنون بهر چه کردی شکر پیشه؟
بگفتا: شکر میگویم همیشه
هوش مصنوعی: اکنون به خاطر چه چیزی شکرگزاری میکنی؟ او پاسخ داد: من همیشه شکرگزاری میکنم.
که جانان گرچه با غیرست همراه
ولی غیرش ندارد در دلم راه
هوش مصنوعی: هر چند محبوب من با دیگران ارتباط دارد، اما هیچکس نمیتواند به دل من وارد شود.
بهر کس باشد و هر جا نشیند
چو آید در دلم تنها نشیند
هوش مصنوعی: هر کسی که باشد و هر جایی که برود، وقتی در دل من جای گیرد، تنهاست و خود را در دل من تنها مییابد.
باو، گیرم، که همراهند صد کس
ولی همراه من او باشد و بس
هوش مصنوعی: بگذار بگویم که حتی اگر صد نفر دیگر هم با من همراه باشند، تنها اوست که برای من اهمیت دارد و فقط او را در کنار خود میخواهم.
ندانم شکر این نعمت چه گویم؟
که تنها همدم و همراه اویم
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه از این نعمت شکرگزاری کنم، چرا که او تنها کسی است که در کنار من است و مرا همراهی میکند.
حدیث شکر او را چون شنودند
بجان در کار او کوشش نمودند
هوش مصنوعی: زمانی که سخن از شکرگزاری او به گوششان رسید، برای انجام کارهای او با جان و دل تلاش کردند.
که حریفان گرچه با غیرست همره
بجان در کار او کوشش نمودند
هوش مصنوعی: رقیبها هرچند با دیگران همکاری کردند، اما در تلاش برای رسیدن به هدف او از جان مایه گذاشتند.
بزاری یار او را یار کردند
ز یاران دگر بیزار کردند
هوش مصنوعی: دوست او را به عنوان یار معرفی کردند و از دوستان دیگرش دورش کردند.
برآمد کام او از شکر شکر
درآمد دولت او از در شکر
هوش مصنوعی: او از شیرینی شکر به آرزوهایش دست پیدا کرد و سعادتش نیز از در شکر وارد زندگیاش شد.
ز شکر آن دولت و اقبال را یافت
ز شکر آن بخت فرخ فال را یافت
هوش مصنوعی: از خوششانسی و Fortuna به خوبی برخوردار بود و به همین دلیل از این نعمت و بخت نیکو بهرهمند شد.
الهی، شکر نعمت را برافشان
ز شکرت کن زبان را شکر افشان
هوش مصنوعی: ای خدا، کمک کن تا سپاس نعمتها را به دل و زبان جاری کنم و همیشه شکرگزار تو باشم.
من و شکرت که کان شکرست این
ز شکر هم بسی شیرین ترست این
هوش مصنوعی: من و تو مانند شکر هستیم که خود بسیار شیرینتر از شکر است.