گنجور

بخش ۲۵ - حکایت عاشقی که بتواضع از سنگ ملامت بسلامت باز رست

نمی دانم که خواهی کرد باور؟
که شاهی بود در اقلیم خاور
بصورت بهتر از حور و پری بود
جمالش آفتاب خاوری بود
بنازم قدرت آن صانع پاک
که خورشید آفرید از ذره ای خاک
لبش گاهی که شکر خنده کردی
نبات مصر را شرمنده کردی
رخش بر آفتاب افگنده تابی
دهانش ذره ای بر آفتابی
سر افرازان ز پا افگنده او
همه شاهان عالم بنده او
گدایی داشت با آن ماه خاور
چنان مهری که نتوان کرد باور
همه روز از پیش افتان و خیزان
همه شب گرد کویش اشک ریزان
شبی بر گرد قصر شاه می گشت
بآه و ناله جانکاه می گشت
ز درد عاشقی فریاد برداشت
ز فریادی که آن شب تا سحر داشت
منغص کرد عیش پاسبان را
مصدع شد سگ آن آستان را
ز بام قصر شاهی پاسبانی
فگند از کین برو سنگ گرانی
در آنحالت که آمد سنگ از آنسوی
سگی را دید، عاشق، گرد آن کوی
تواضع کرد و از تعظیم خم گشت
ز بالای سرش آن سنگ بگذشت
گر از راه تواضع خم نگشتی
کی آن سنگ از سر او در گذشتی؟
خداوندا، نخواهم سر فرازی
سرم، کاش! از تواضع پست سازی
که باشم ساکن کوی سلامت
خلاصی یابم از سنگ ملامت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمی دانم که خواهی کرد باور؟
که شاهی بود در اقلیم خاور
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که تو چه کار کردی، که در سرزمین شرق، پادشاهی وجود داشت.
بصورت بهتر از حور و پری بود
جمالش آفتاب خاوری بود
هوش مصنوعی: ظاهر او زیباتر از حور و پری بود و زیبایی‌اش همچون آفتاب صبح می‌درخشید.
بنازم قدرت آن صانع پاک
که خورشید آفرید از ذره ای خاک
هوش مصنوعی: به قدرت خالق بزرگ، که از ذره‌ای خاک، خورشید را آفرید و آن را در آسمان درخشان کرد، افتخار می‌کنم.
لبش گاهی که شکر خنده کردی
نبات مصر را شرمنده کردی
هوش مصنوعی: لبخندش گاهی به اندازه‌ای شیرین و دلنشین است که حتی نبات مصر هم از زیبایی‌اش خجالت می‌کشد.
رخش بر آفتاب افگنده تابی
دهانش ذره ای بر آفتابی
هوش مصنوعی: چهره‌اش مثل تابش خورشید درخشان است و لبانش به اندازه‌ای زیبا هستند که احساس می‌شود نور خورشید در آن‌ها منعکس شده است.
سر افرازان ز پا افگنده او
همه شاهان عالم بنده او
هوش مصنوعی: سرهایی که به عرش بلند می‌رسند، در برابر او خم می‌شوند و تمامی پادشاهان جهان تسلیم او هستند.
گدایی داشت با آن ماه خاور
چنان مهری که نتوان کرد باور
هوش مصنوعی: یک گدا با آن زیبایی ماه خاور، چنان عشقی در دل داشت که هیچ‌کس نمی‌توانست به آن باور کند.
همه روز از پیش افتان و خیزان
همه شب گرد کویش اشک ریزان
هوش مصنوعی: هر روز از دلتنگی و در غم و اندوه هستم و شب‌ها در کنار خانه‌ات اشک می‌ریزم و به یاد تو می‌افتم.
شبی بر گرد قصر شاه می گشت
بآه و ناله جانکاه می گشت
هوش مصنوعی: در یک شب، کسی به دور قصر پادشاه می‌چرخید و با ناله و درد دل، آلام خود را به تصویر می‌کشید.
ز درد عاشقی فریاد برداشت
ز فریادی که آن شب تا سحر داشت
هوش مصنوعی: عاشق از شدت درد و غم فریاد می‌زند، مانند فریادی که در آن شب تا سپیده‌دم به گوش می‌رسید.
منغص کرد عیش پاسبان را
مصدع شد سگ آن آستان را
هوش مصنوعی: پاسبان از عیش و لذت خود بی‌نصیب شد، چون سگ آن درگاه مزاحمت ایجاد کرد.
ز بام قصر شاهی پاسبانی
فگند از کین برو سنگ گرانی
هوش مصنوعی: از بالای قصر شاه، نگهبانی به خاطر کینه‌اش سنگی سنگین را پرتاب کرد.
در آنحالت که آمد سنگ از آنسوی
سگی را دید، عاشق، گرد آن کوی
هوش مصنوعی: در آن زمان که یک سنگ از سمتی پرتاب شد، سگی را دید که به عاشقی در اطراف آن مکان گشت و گذار می‌کرد.
تواضع کرد و از تعظیم خم گشت
ز بالای سرش آن سنگ بگذشت
هوش مصنوعی: با فروتنی و احترام، خم شد و از بالای سرش سنگی گذشت.
گر از راه تواضع خم نگشتی
کی آن سنگ از سر او در گذشتی؟
هوش مصنوعی: اگر با فروتنی و تواضع سر خم نکردی، چگونه می‌توانی آن سنگ را از سر کسی برداری؟
خداوندا، نخواهم سر فرازی
سرم، کاش! از تواضع پست سازی
هوش مصنوعی: پروردگارا، نمی‌خواهم که در زندگی به مقام و بزرگی برسم، ای کاش که تو مرا در حالت تواضع و فروتنی قرار دهی.
که باشم ساکن کوی سلامت
خلاصی یابم از سنگ ملامت
هوش مصنوعی: من می‌خواهم در جایی زندگی کنم که در آن امن و آرامش داشته باشم و از انتقادات و سرزنش‌ها دور شوم.