گنجور

شمارهٔ ۸۵

نا دیده میکنی، چو فتد دیده بر منت
جانم فدای دیدن و نادیده کردنت
فردا، که ریزه ریزه شود تن بزیر خاک
برخیزم و چو ذره درآیم ز روزنت
با آنکه رفت روشنی چشمم از غمت
دارم هنوز دوست تر از چشم روشنت
گر میکشی، نمیروم از صید گاه تو
دست منست و حلقه فتراک توسنت
بر دامن تو باده گلگون چکیده است
یا خون ماست آنکه گرفتست دامنت؟
مستی و گردنی چو صراحی کشیده ای
خوش آنکه دست خویش در آرم بگردنت
دیگر ترا چه باک، هلالی، ز دشمنان؟
کان ماه با تو دوست شد و مرد دشمنت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نا دیده میکنی، چو فتد دیده بر منت
جانم فدای دیدن و نادیده کردنت
وقتی چشم تو به من می‌افتد تو مرا نادیده میگیری. جان من به فدای نگاه کردن و نادیده گرفتنت ( عاشق چنان در عشق معشوق غرق شده که حتی بی اعتنایی معشوق نیز برای او ارزشمند است )
فردا، که ریزه ریزه شود تن بزیر خاک
برخیزم و چو ذره درآیم ز روزنت
فردا ( در آینده ) که تن من زیر خاک تکه تکه و متلاشی شود، از خاک بلند می‌شوم و مانند ذره ای کوچک از روزنه های خانه ات به سوی تو می‌آیم ( عاشق حتی بعد از مرگ روح و جانش به سوی معشوق پرواز میکند )
با آنکه رفت روشنی چشمم از غمت
دارم هنوز دوست تر از چشم روشنت
 با اینکه روشنی چشمم ( بینایی من ) به خاطر غمت [ و گریه های شدید از فراق و غم تو ] از بین رفته، هنوز هم تو را بیشتر از چشمان روشنم دوست میدارم.
گر میکشی، نمیروم از صید گاه تو
دست منست و حلقه فتراک توسنت
حتی اگر قصد کشتن مرا داری من از صید گاه تو ( در اینجا صیدگاه استعاره و نمادی از عشقِ عاشق به معشوق است ) بیرون نمیروم ( یعنی از دوست داشتن تو دست برنمی‌دارم ) دست من است و حلقه تسمه زین اسب سرکش تو. ( مصراع دوم تصویری از وابستگی و تسلیم بودن عاشق در برابر معشوق است. عاشق دستش در حلقه فتراک اسب معشوق است که نشان از وابستگی و تسلیم بودن عاشق دارد )
بر دامن تو باده گلگون چکیده است
یا خون ماست آنکه گرفتست دامنت؟
 آیا بر دامن تو شراب سرخ چکیده، یا این که خون ماست که دامن تو را گرفته است؟( روی دامن تو ریخته است )
مستی و گردنی چو صراحی کشیده ای
خوش آنکه دست خویش در آرم بگردنت
مست هستی و گردنت مانند گردن صراحی است ( در اینجا صراحی به معنای نوعی ظرف شراب است که گردن باریک و کشیده ای دارد و گردن معشوق به گردن آن تشبیه شده ) چه خوش باشد اگر دست خود را به دور گردنت بیندازم
دیگر ترا چه باک، هلالی، ز دشمنان؟
کان ماه با تو دوست شد و مرد دشمنت
هلالی دیگر نگران دشمنان نباش، چرا که آن ماه (معشوق) با تو همراه شده است و حالا کسی که دشمن تو بود، مرده است.