شمارهٔ ۸۰
روز من شب شد و آن ماه براهی نگذشت
این چه عمریست که سالی شد و ماهی نگذشت؟
ذوق آن جلوه مرا کشت، که وی از سر ناز
آمد و گاه گذشت از من و گاهی نگذشت
عمر بگذشت و همان روز سیه در پیشست
در همه عمر چنین روز سیاهی نگذشت
قصه شهر دل و لشکر اندوه مپرس
که از آن عرصه باین ظلم سیاهی نگذشت
نگذشت آن مه و زارست هلالی برهش
حال درویش خرابست که شاهی نگذشت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روز من شب شد و آن ماه براهی نگذشت
این چه عمریست که سالی شد و ماهی نگذشت؟
هوش مصنوعی: روز من به شب تبدیل شد و آن چهره زیبا هیچ راهی را طی نکرد. این چه نوع زندگی است که یک سال گذشت و هنوز یک ماه را هم ندیدم؟
ذوق آن جلوه مرا کشت، که وی از سر ناز
آمد و گاه گذشت از من و گاهی نگذشت
هوش مصنوعی: شور و شوق آن زیبایی مرا به شدت تحت تاثیر قرار داد، او با ناز و دلربایی به سراغم آمد و گهگاه از کنارم گذشت و گاهی هم در کنارت ماند.
عمر بگذشت و همان روز سیه در پیشست
در همه عمر چنین روز سیاهی نگذشت
هوش مصنوعی: عمر انسان سپری شده و اکنون روزی تاریک و غمانگیز در پیش است. در تمام عمر، چنین روز سیاهی را تجربه نکردهام.
قصه شهر دل و لشکر اندوه مپرس
که از آن عرصه باین ظلم سیاهی نگذشت
هوش مصنوعی: داستان شهر عشق و ارتش غم را نپرس، زیرا از آنجا تا این ظلمت سیاه، هیچ کس عبور نکرده است.
نگذشت آن مه و زارست هلالی برهش
حال درویش خرابست که شاهی نگذشت
هوش مصنوعی: آن ماه زیبا نگذشت و حال هلال هم خراب است؛ درویش در وضعیت بدی به سر میبرد و انگار که شاهی هرگز از اینجا عبور نکرده است.

هلالی جغتایی