گنجور

شمارهٔ ۷۷

دگرم بسته آن زلف سیه نتوان داشت
آن چنانم که بزنجیر نگه نتوان داشت
تاب خیل و سپه زلف و رخی نیست مرا
روز و شب معرکه با خیل و سپه نتوان داشت
تا کی آن چاه ذقن را نگرم با لب خشک؟
این همه تشنه مرا بر لب چه نتوان داشت
دیده بر بستم و نومید نشستم، چه کنم؟
بیش ازین دیده بامید بره نتوان داشت
با وجود رخ او دیدن گل کی زیباست؟
پیش خورشید نظر جانب مه نتوان داشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگرم بسته آن زلف سیه نتوان داشت
آن چنانم که بزنجیر نگه نتوان داشت
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توانم در برابر آن موهای سیاه تسلیم شوم، زیرا حالتی دارم که مانند زنجیر نمی‌توانم در آن خود را کنترل کنم.
تاب خیل و سپه زلف و رخی نیست مرا
روز و شب معرکه با خیل و سپه نتوان داشت
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم تحمل زیبایی و جاذبه‌ی زلف و چهره‌ات را داشته باشم. روز و شب در این معرکه، نمی‌توانم با این زیبایی‌ها مقابله کنم.
تا کی آن چاه ذقن را نگرم با لب خشک؟
این همه تشنه مرا بر لب چه نتوان داشت
هوش مصنوعی: تا کی باید با لب خشک به این چاه نگاه کنم؟ این همه تشنه‌ام، ولی نمی‌توانم حتی یک قطره آب بر لب بیاورم.
دیده بر بستم و نومید نشستم، چه کنم؟
بیش ازین دیده بامید بره نتوان داشت
هوش مصنوعی: چشم‌هایم را بسته‌ام و ناامید نشسته‌ام، چه بگویم؟ بیشتر از این نمی‌توانم با امید به دنیا نگاه کنم.
با وجود رخ او دیدن گل کی زیباست؟
پیش خورشید نظر جانب مه نتوان داشت
هوش مصنوعی: با وجود زیبایی چهره او، دیدن گل‌ها چه معنایی دارد؟ چگونه می‌توان به ماه نگاه کرد در حالی که خورشید وجود دارد؟