گنجور

شمارهٔ ۷۱

شیشهٔ می دور از آن لب‌های میگون می‌گریست
تا دل خود را دمی خالی کند، خون می‌گریست
دوش بر سوز دل من گریه‌ها می‌کرد شمع
چشم من آن گریه را می‌دید و افزون می‌گریست
آن نه شبنم بود در ایام لیلی، هر صباح
آسمان شب تا سحر بر حال مجنون می‌گریست
سیل در هامون، صدا در کوه، می‌دانی چه بود؟
از غم من کوه می‌نالید و هامون می‌گریست
چیست دامان سپهر امروز پرخون از شفق؟
غالبا امشب ز درد عشق گردون می‌گریست
بر رخ زردم ببین خط‌های اشک سرخ را
این نشانی‌هاست کامشب چشم من خون می‌گریست
شب که می‌خواندی هلالی را و می‌راندی به ناز
در درون پیش تو می‌خندید و بیرون می‌گریست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیشهٔ می دور از آن لب‌های میگون می‌گریست
تا دل خود را دمی خالی کند، خون می‌گریست
هوش مصنوعی: شیشهٔ شراب از دور لب‌های زیبا و گلابی می‌نوشید، گویی که به خاطر دل‌تنگی‌اش می‌گریست، تا بتواند کمی از احساساتش را رها کند و خون گریه می‌کرد.
دوش بر سوز دل من گریه‌ها می‌کرد شمع
چشم من آن گریه را می‌دید و افزون می‌گریست
هوش مصنوعی: بامداد دیروز، شمع چشمم به خاطر درد دل من، ناراحت بود و بر این ناراحتی من، بیشتر گریه می‌کرد.
آن نه شبنم بود در ایام لیلی، هر صباح
آسمان شب تا سحر بر حال مجنون می‌گریست
هوش مصنوعی: اینکه در آن شب‌ها، آسمان مانند شبنم بر زمین نمی‌افتاد، بلکه به طور مداوم تا صبح بر حال مجنون می‌گریست و به یاد لیلی اشک می‌ریخت.
سیل در هامون، صدا در کوه، می‌دانی چه بود؟
از غم من کوه می‌نالید و هامون می‌گریست
هوش مصنوعی: در زمان بارش شدید باران و طغیانی که در هامون به وجود آمده، صدای ناله و زاری کوه به گوش می‌رسد. این صداها و نشانه‌ها به خاطر اندوه من است، زیرا کوه به خاطر غم من نالیده و هامون به خاطر مصیبتم اشک می‌ریزد.
چیست دامان سپهر امروز پرخون از شفق؟
غالبا امشب ز درد عشق گردون می‌گریست
هوش مصنوعی: امروز آسمان قرمز و پر از خون است، به نظر می‌رسد شب گذشته گردونه آسمان از درد عشق اشک ریخته است.
بر رخ زردم ببین خط‌های اشک سرخ را
این نشانی‌هاست کامشب چشم من خون می‌گریست
هوش مصنوعی: بر چهره زرد من، نشانه‌های اشک‌های قرمز را ببین. این علامت‌ها نشان می‌دهد که امشب چشمانم از شدت ناراحتی خون می‌ریختند.
شب که می‌خواندی هلالی را و می‌راندی به ناز
در درون پیش تو می‌خندید و بیرون می‌گریست
هوش مصنوعی: در شب‌هایی که تو با لحن دلنشینی هلالی را می‌خواندی و با ناز و عشق او را به سمت خود می‌کشاندی، درون دل تو شادی و خنده جاری بود، اما بیرون از آن، دنیای اطراف غمگین و گریه‌آلود بود.