شمارهٔ ۶۶
این چنین بیرحم و سنگین دل، که جانان منست
کی دل او سوزد از داغی، که بر جان منست؟
ناصحا، بیهوده میگویی که: دل بردار ازو
من بفرمان دلم، کی دل بفرمان منست؟
در علاج درد من کوشش مفرما، ای طبیب
زانکه هر دردی که از عشقست درمان منست
بیدلان را نیست غیر از جان سپردن مشکلی
آنچه ایشان راست مشکل، کار آسان منست
من که باشم، تا زنم لاف غلامی بر درش؟
بنده آنم که دولت خواه سلطان منست
آن که بر دامان چاکم طعنه میزد، گو: بزن
کین چنین صد چاک دیگر در گریبان منست
هر چه می گوید هلالی در بیان زلف او
حسب حال تیره بخت پریشان منست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این چنین بیرحم و سنگین دل، که جانان منست
کی دل او سوزد از داغی، که بر جان منست؟
هوش مصنوعی: چنین بیرحم و سختدل است جانانم که آیا او از عواطفی که بر جان من سنگینی میکند، دل میسوزاند؟
ناصحا، بیهوده میگویی که: دل بردار ازو
من بفرمان دلم، کی دل بفرمان منست؟
هوش مصنوعی: ای نصیحتکنندگان، بیفایده است که میگویی دل را از او دور کن. من تنها تابع خواسته دلم هستم، پس چه کسی میتواند دل را تحت فرمان من قرار دهد؟
در علاج درد من کوشش مفرما، ای طبیب
زانکه هر دردی که از عشقست درمان منست
هوش مصنوعی: ای پزشک، برای درمان درد من تلاش نکن، زیرا هر دردی که از عشق به وجود آمده، خود داروی من است.
بیدلان را نیست غیر از جان سپردن مشکلی
آنچه ایشان راست مشکل، کار آسان منست
هوش مصنوعی: بیدلان فقط با جان دادن میتوانند بر مشکلاتشان غلبه کنند، اما برای من، کاری که برای آنها دشوار است، آسان به نظر میرسد.
من که باشم، تا زنم لاف غلامی بر درش؟
بنده آنم که دولت خواه سلطان منست
هوش مصنوعی: من کیستم که بخواهم درب خانهاش از خودم مدعی باشم؟ من تنها بندهای هستم که آرزوی سلطنت او را دارم.
آن که بر دامان چاکم طعنه میزد، گو: بزن
کین چنین صد چاک دیگر در گریبان منست
هوش مصنوعی: کسی که به من ایراد میگرفت و از چاکهای لباس من حرف میزد، حالا بگو که اگر میخواهی بزن، چرا که این تنها یک نشانه است و من در وجودم هزاران درد و رنج دیگر دارم.
هر چه می گوید هلالی در بیان زلف او
حسب حال تیره بخت پریشان منست
هوش مصنوعی: هر چیزی که هلالی درباره زلف او میگوید، بیانگر وضع ناگوار و پریشان حال من است.

هلالی جغتایی