شمارهٔ ۶۷
بهر که قصه دل گفته ام دلش خونست
توهم مپرس ز من، تا نگویمت چونست
منم، که درد من از هیچ بیدلی کم نیست
تویی، که ناز تو از هر چه گویم افزونست
مگو که: خواب اجل بست چشم مردم را
که چشم بندی آن نرگس پر افسونست
همای وصل تو پاینده باد بر سر من
که زیر سایه او طالعم همایونست
کنون که با توام، ای کاش دشمنان مرا
خبر دهند که: لیلی بکام مجنونست
طبیب، گو: بعلاج مریض عشق مکوش
که کار او دگر و حال او دگرگونست
هلالی، از دهن و قامتش حکایت کن
که این علامت ادراک طبع موزونست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بهر که قصه دل گفته ام دلش خونست
توهم مپرس ز من، تا نگویمت چونست
هوش مصنوعی: برای کسی که داستان دل را شنیدهام، دلش پر از درد و غصه است. تو هم از من نپرس که چه میگذرد، زیرا نمیخواهم بگویم که اوضاع چگونه است.
منم، که درد من از هیچ بیدلی کم نیست
تویی، که ناز تو از هر چه گویم افزونست
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که درد و رنج من هیچ کمتر از بیاحساس بودن نیست، و تو هم همان کسی هستی که لطافت و ناز تو از هر چیزی که بگویم بیشتر است.
مگو که: خواب اجل بست چشم مردم را
که چشم بندی آن نرگس پر افسونست
هوش مصنوعی: نگو که خواب مرگ، چشمان مردم را بسته است، زیرا چشمان خمار آن نرگس فریبا در مجذوب کردن نقش زیادی دارد.
همای وصل تو پاینده باد بر سر من
که زیر سایه او طالعم همایونست
هوش مصنوعی: امیدوارم که وجود تو همیشه بر بالای سر من باشد، زیرا در سایهی تو سرنوشت من خوشبخت و نیکوست.
کنون که با توام، ای کاش دشمنان مرا
خبر دهند که: لیلی بکام مجنونست
هوش مصنوعی: اکنون که در کنار تو هستم، ای کاش دشمنانم باخبر شوند و بگویند: لیلی به خاطر مجنون غمگین است.
طبیب، گو: بعلاج مریض عشق مکوش
که کار او دگر و حال او دگرگونست
هوش مصنوعی: پزشک، میگوید: برای درمان درد عشق تلاش نکن، چون وضعیت و حال او فرق کرده است و درمان او چیز دیگری است.
هلالی، از دهن و قامتش حکایت کن
که این علامت ادراک طبع موزونست
هوش مصنوعی: هلالی، از شکل و ظاهری که دارد صحبت کن که این نشانهای از درک و فهم طبیعت هماهنگ و موزون است.

هلالی جغتایی