گنجور

شمارهٔ ۵۲

ز باغ عمر عجب سرو قامتی برخاست
بگو که: در همه عالم قیامتی برخاست
سمند عشق بهر منزلی، که جولان کرد
غبار فتنه ز گرد ملامتی برخاست
مقیم کوی تو چون در حریم کعبه نشست
بآه حسرت و اشک ندامتی برخاست
دلم براه ملامت فتاد و این عجبست
عجب تر آن که: ز کوی سلامتی برخاست
براه عشق هلالی فتاده بود ز پا
سمند مقدم صاحب کرامتی برخاست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز باغ عمر عجب سرو قامتی برخاست
بگو که: در همه عالم قیامتی برخاست
هوش مصنوعی: از باغ زندگی، چقدر شگفت انگیز است که قامت بلند و زیبایی پدیدار شده است. بگو که چنین رونق و اتفاقی در تمام جهان بی‌نظیر است.
سمند عشق بهر منزلی، که جولان کرد
غبار فتنه ز گرد ملامتی برخاست
هوش مصنوعی: عشق مانند سمندی است که به سوی مقصد خود حرکت می‌کند و در این راه، غباری از مشکلات و انتقادات به دنبال خود برمی‌دارد.
مقیم کوی تو چون در حریم کعبه نشست
بآه حسرت و اشک ندامتی برخاست
هوش مصنوعی: کسی که در کوی تو ساکن است، مانند کسی است که در حریم کعبه نشسته و از حسرت و پشیمانی اشک می‌ریزد.
دلم براه ملامت فتاد و این عجبست
عجب تر آن که: ز کوی سلامتی برخاست
هوش مصنوعی: دل من به خاطر ملامت و سرزنش به راه افتاده است و این موضوع عجیبی است. اما تعجب‌آورتر این است که این حرکت از جایی آغاز شده که باید آرامش و سلامتی باشد.
براه عشق هلالی فتاده بود ز پا
سمند مقدم صاحب کرامتی برخاست
هوش مصنوعی: در راه عشق، هلالی از پای اسب خود افتاده بود و شخصی با ویژگی‌های برجسته و نیکو به کمک او شتافت.