گنجور

شمارهٔ ۵۰

روز نوروزست، سرو گل عذار من کجاست؟
در چمن یاران همه جمعند یار من کجاست؟
مونسم جز آه و یارب نیست شبها تا بروز
آه و یارب! مونس شبهای تار من کجاست؟
گشته مردم، هر یکی، امروز، صید چابکی
چابک صید افگن مردم شکار من کجاست؟
نیست یک ساعت قرار این جان بی آرام را
یارب! آن آرام جان بی قرار من کجاست؟
سوخت از درد جدایی دل بامید وصال
مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟
روزگاری شد که دور افتاده ام، آخر بپرس
کان سیه روز پریشان روزگار من کجاست؟
بود عمری بر سر کویت هلالی خاک ره
رفت بر باد و نگفتی: خاکسار من کجاست؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز نوروزست، سرو گل عذار من کجاست؟
در چمن یاران همه جمعند یار من کجاست؟
هوش مصنوعی: نوروز است و زیبایی طبیعت به اوج رسیده، اما من همچنان در جستجوی چهره محبوبم هستم. در میان دوستان و یارانم همه جمع شده‌اند، اما من از حضور یارم بی‌بهره‌ام.
مونسم جز آه و یارب نیست شبها تا بروز
آه و یارب! مونس شبهای تار من کجاست؟
هوش مصنوعی: در شب‌های تار، تنها چیزی که همراه من است، آه و یارب است. من در دلتنگی‌ها و تنهایی‌ها به یاد مونس خود هستم و از غیبت او نالانم.
گشته مردم، هر یکی، امروز، صید چابکی
چابک صید افگن مردم شکار من کجاست؟
هوش مصنوعی: امروز هر کسی به نوعی در حال شکار و دستیابی به اهداف خود است. این در حالی است که من به دنبال چیز خاصی هستم که هنوز پیدا نکرده‌ام.
نیست یک ساعت قرار این جان بی آرام را
یارب! آن آرام جان بی قرار من کجاست؟
هوش مصنوعی: یعنی این جان بی‌قرار من هیچ‌گاه نتواند آرام بگیرد؛ ای خدا! آن کسی که برای من آرامش به ارمغان می‌آورد، کجا رفته است؟
سوخت از درد جدایی دل بامید وصال
مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟
هوش مصنوعی: دل من از درد جدایی می‌سوزد و با آرزوی رسیدن به محبوب، به دنبال تسکینی برای زخم خود می‌گردم. امیدوارم که مرهمی برای دلم پیدا شود.
روزگاری شد که دور افتاده ام، آخر بپرس
کان سیه روز پریشان روزگار من کجاست؟
هوش مصنوعی: زمانی به دور افتاده‌ام و حالا کنجکاوم بدانم آن روزهای تاریک و پریشان من کجا رفته‌اند؟
بود عمری بر سر کویت هلالی خاک ره
رفت بر باد و نگفتی: خاکسار من کجاست؟
هوش مصنوعی: مدت زیادی را در کنار کوی تو زندگی کردم، اما خاک پای تو به باد رفت و تو هیچ نگفتی: خاکسار من کجاست؟

خوانش ها

شمارهٔ ۵۰ به خوانش عندلیب