شمارهٔ ۴۷
ما عاشقیم و بی سر و سامان و می پرست
قانع بهر چه باشد و فارغ ز هر چه هست
ای رند جرعه نوش، تو و محنت خمار
ما و نشاط مستی عشق از می الست
دی آن سوار شوخ کمر بست و جلوه کرد
در صورتی که هر که بدیدش کمر ببست
هر کس که دل بدست بتی داد همچو من
سنگی گرفت و شیشه ناموس را شکست
دلها که می بری، همه پامال می کنی
کاری نمی کنی که: دلی آوری بدست
چون ابر دید اشک من از شرم آب شد
چون برق دید آه من از انفعال جست
آخر چو ره نیافت هلالی ببزم وصل
محروم از جمال تو در گوشه ای نشست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما عاشقیم و بی سر و سامان و می پرست
قانع بهر چه باشد و فارغ ز هر چه هست
هوش مصنوعی: ما عاشقیم و در حالتی آشفته به سر میبریم، و به نوشیدن میپردازیم و از هر چیزی که داریم راضی هستیم و بیتوجه به آنچه که در اطرافمان وجود دارد زندگی میکنیم.
ای رند جرعه نوش، تو و محنت خمار
ما و نشاط مستی عشق از می الست
هوش مصنوعی: ای آدم بازیگوش و شرابنوش، تو و زحمت خماری ما و شادی مستی عشق، همه از شراب هستی است.
دی آن سوار شوخ کمر بست و جلوه کرد
در صورتی که هر که بدیدش کمر ببست
هوش مصنوعی: روزی یک سوار خوشتیپ با کمر بسته به نمایش در آمد و هر کسی که او را دید، به خود آمد و تحت تأثیر زیباییاش قرار گرفت.
هر کس که دل بدست بتی داد همچو من
سنگی گرفت و شیشه ناموس را شکست
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق معشوقی شد و دلش را به او سپرد، مانند من در نهایت چیزی جز سنگ نصیبش نمیشود و در این راه، حرمت و اعتبار خود را از دست میدهد.
دلها که می بری، همه پامال می کنی
کاری نمی کنی که: دلی آوری بدست
هوش مصنوعی: وقتی دلها را میدروبی، همه را نادیده میگیری و هیچ تلاشی نمیکنی که دل دیگری را به دست آوری.
چون ابر دید اشک من از شرم آب شد
چون برق دید آه من از انفعال جست
هوش مصنوعی: زمانی که ابر، اشک مرا دید، از شرم به باران تبدیل شد و وقتی برق، آه مرا مشاهده کرد، به خاطر تأثیر آن، ناگهان فرار کرد.
آخر چو ره نیافت هلالی ببزم وصل
محروم از جمال تو در گوشه ای نشست
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی که هلالی راهی برای رسیدن به تو نیافت، در گوشهای از جمع، از زیبایی تو محروم ماند و به تنهایی نشسته است.