گنجور

شمارهٔ ۴۶

در آفتاب رخش آب باده تاب انداخت
چه آب بود که آتش در آفتاب انداخت؟
هنوز جلوه آن گنج حسن پنهان بود
که عشق فتنه درین عالم خراب انداخت
قضا نگر که: چو پیمانه ساخت از گل من
مرا بیاد لبش باز در شراب انداخت
فسانه دگران گوش کرد در شب وصل
ولی بنوبت من خویش را بخواب انداخت
بیا و یک نفس آرام جان شو، از ره لطف
که آرزوی تو جان را در اضطراب انداخت
ز بهر آنکه دل از دام زلف او نرهد
بهر خمی گره افگند و پیچ و تاب انداخت
ندیده بود هلالی عذاب دوزخ هجر
بلای عشق تو او را درین عذاب انداخت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در آفتاب رخش آب باده تاب انداخت
چه آب بود که آتش در آفتاب انداخت؟
هوش مصنوعی: در نور خورشید، زیبایی چهره‌اش مانند نوری از شراب درخشان است. چه شرابی وجود دارد که بتواند اینطور آتش را در درون خود برافروزد و به‌واسطه نور خورشید، شعله‌ور شود؟
هنوز جلوه آن گنج حسن پنهان بود
که عشق فتنه درین عالم خراب انداخت
هوش مصنوعی: هنوز زیبایی و جذابیت آن گنج پنهان عشق نمایان نشده بود که عشق، شور و هیجان زیادی در این دنیا به وجود آورد.
قضا نگر که: چو پیمانه ساخت از گل من
مرا بیاد لبش باز در شراب انداخت
هوش مصنوعی: قضا را در نظر بگیر که وقتی از گل من پیمانه‌ای درست کرد، به یاد لب‌های او، آن را پر از شراب کرد.
فسانه دگران گوش کرد در شب وصل
ولی بنوبت من خویش را بخواب انداخت
هوش مصنوعی: در شب وصال، او به داستان‌های دیگران گوش داد، اما نوبت من بود که خودم را به خواب بردم.
بیا و یک نفس آرام جان شو، از ره لطف
که آرزوی تو جان را در اضطراب انداخت
هوش مصنوعی: بیا و لحظه‌ای با آرامش نفس بکش، از روی لطف، زیرا آرزوی تو باعث شده که جانت در نگرانی به سر ببرد.
ز بهر آنکه دل از دام زلف او نرهد
بهر خمی گره افگند و پیچ و تاب انداخت
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دل از دام زلف او رهایی یابد، او به قصد فریب و بازی با دل، گره‌ای می‌زند و پیچ و تاب ایجاد می‌کند.
ندیده بود هلالی عذاب دوزخ هجر
بلای عشق تو او را درین عذاب انداخت
هوش مصنوعی: هلالی هرگز عذاب جدایی از عشق تو را تجربه نکرده بود، اما حالا در این عذاب گرفتار شده است.