گنجور

شمارهٔ ۴۰۳

جان من در فرقت جانان برآید کاشکی!
هم اجل، چون عمر، ما را بر سرآید کاشکی!
آرزو دارم که بینم: سنبل تر بر گلش
زود تر این آرزوی من بر آید کاشکی!
چند با آن شکل شهر آشوب آید خشمناک؟
چند روزی هم بشکل دیگر آید کاشکی!
باغ خوبی را نباشد چون وفا هرگز بری
آن نهال حسن روزی در بر آید کاشکی!
وه! چه گفتم؟ هر غمی کز جور خوبان ممکنست
آن همه بر سینه غم پرور آید کاشکی!
درد دل کم کن، هلالی، از خدنگ مهوشان
بر دل از بیدادشان صد خنجر آید کاشکی!

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان من در فرقت جانان برآید کاشکی!
هم اجل، چون عمر، ما را بر سرآید کاشکی!
هوش مصنوعی: اگر جانم در جدایی از محبوب بگذراند، ای کاش! ای کاش که مرگ نیز مانند عمر ما به پایان برسد!
آرزو دارم که بینم: سنبل تر بر گلش
زود تر این آرزوی من بر آید کاشکی!
هوش مصنوعی: آرزو دارم که زودتر سنبل‌ها بر روی گل‌ها ظاهر شوند. ای کاش این آرزو به واقعیت بپیوندد!
چند با آن شکل شهر آشوب آید خشمناک؟
چند روزی هم بشکل دیگر آید کاشکی!
هوش مصنوعی: چند بار ممکن است که کسی با ظاهری خشمگین و آشفته به شهر بیاید؟ ای کاش چند روزی هم به شکلی دیگر و آرام به آن‌جا بیاید!
باغ خوبی را نباشد چون وفا هرگز بری
آن نهال حسن روزی در بر آید کاشکی!
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی که وفا وجود نداشته باشد، هرگز نهال‌های خوب و زیبا رشد نمی‌کنند. ای کاش این چنین نبود!
وه! چه گفتم؟ هر غمی کز جور خوبان ممکنست
آن همه بر سینه غم پرور آید کاشکی!
هوش مصنوعی: وای! چه گفتم؟ هر غمی که به خاطر ظلم و سخت‌گیری محبوبان به وجود بیاید، تمام آن دردها بر دل حساس من سنگینی می‌کند. ای کاش!
درد دل کم کن، هلالی، از خدنگ مهوشان
بر دل از بیدادشان صد خنجر آید کاشکی!
هوش مصنوعی: درد و دل خودت را کمتر بگو، هلالی، چون از عشق و زیبایی معشوقان، بر دل انسان ظلم بسیار می‌آید و ای کاش که این دردها بلکه به وجود نمی‌آمد.