گنجور

شمارهٔ ۳۹۶

شب فراق ز صبحم خبر چه می‌پرسی؟
چو روز من سیه است، از سحر چه می‌پرسی؟
رسید جان به لب، ای یار مهربان، برخیز
گذشت کار ز پرسش، دگر چه می‌پرسی؟
مپرس: کز غم هجران چه بر سر تو رسید؟
مرا که نیست سر، از دردسر چه می‌پرسی؟
ز واقعات ره عشق جمله با خبرم
درین طریق ز من پرس هرچه می‌پرسی
به کوی دوست، هلالی، ز راه کعبه مپرس
تو ساکن حرمی، از سفر چه می‌پرسی؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب فراق ز صبحم خبر چه می‌پرسی؟
چو روز من سیه است، از سحر چه می‌پرسی؟
هوش مصنوعی: در شب جدایی من، چرا از صبح و روشنایی می‌پرسی؟ وقتی که روزهایم تیره و تار است، چه فایده‌ای دارد که به سپیده‌دم فکر کنی؟
رسید جان به لب، ای یار مهربان، برخیز
گذشت کار ز پرسش، دگر چه می‌پرسی؟
هوش مصنوعی: جانم به لب رسید، ای دوست عزیز، بلند شو که دیگر وقت سؤال کردن گذشته است، پس دیگر چه چیزی را می‌خواهی بپرسی؟
مپرس: کز غم هجران چه بر سر تو رسید؟
مرا که نیست سر، از دردسر چه می‌پرسی؟
هوش مصنوعی: از کسی نپرس که از دوری معشوق چه بر او گذشته است. من که خودم حال و روز خوشی ندارم، چه فایده‌ای دارد که در مورد درد و رنج من سوال بکنی؟
ز واقعات ره عشق جمله با خبرم
درین طریق ز من پرس هرچه می‌پرسی
هوش مصنوعی: در مورد حقیقت‌ها و واقعیت‌های عشق کاملاً آگاه هستم، در این مسیر هر چیزی که می‌خواهی بپرسی، از من بپرس.
به کوی دوست، هلالی، ز راه کعبه مپرس
تو ساکن حرمی، از سفر چه می‌پرسی؟
هوش مصنوعی: در محله دوست، ای هلالی، از مسیر کعبه سوال نکن. تو که در آرامش و امنیتی، چرا درباره سفر سوال می‌کنی؟