گنجور

شمارهٔ ۳۹۴

تو در میدان و من چون گوی در ذوق سراندازی
تو شوق گوی بازی داری و من شوق سربازی
سر خود را بخاک افگنده ام در پیش چوگانت
که شاید گوی پنداری و روزی بر سرم تازی
تو در خواب صبوح، ای ماه و من در انتظار آن
که چشم از خواب بگشایی و بر حال من اندازی
همه با یار می سازند، تا سوزد دل غیری
تو می سوزی دل یاران و با اغیار می سازی
شب هجران زدی بر رشته های جان من آتش
مرا چون شمع تا کی در فراق خویش بگدازی؟
هلالی با قد خم گشته می نالد درین حسرت
که: روزی در کنارش گیری و چون چنگ بنوازی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو در میدان و من چون گوی در ذوق سراندازی
تو شوق گوی بازی داری و من شوق سربازی
هوش مصنوعی: تو در میدان نبرد حضور داری و من مانند گوی، در ید قدرت تو هستم؛ تو اشتیاق و شوق بازی را داری و من آرزوی جانفشانی و سربازی را.
سر خود را بخاک افگنده ام در پیش چوگانت
که شاید گوی پنداری و روزی بر سرم تازی
هوش مصنوعی: من سرم را به زمین گذاشته‌ام در مقابل تو، شاید فکر کنی که من هم‌چون گوی بازی هستم و روزی بر سرم فرمانروایی خواهی کرد.
تو در خواب صبوح، ای ماه و من در انتظار آن
که چشم از خواب بگشایی و بر حال من اندازی
هوش مصنوعی: تو در آرامش و خواب شیرین خود هستی، ای ماه زیبا، و من در انتظار لحظه‌ای هستم که چشمانت را باز کنی و به حال و روز من توجه کنی.
همه با یار می سازند، تا سوزد دل غیری
تو می سوزی دل یاران و با اغیار می سازی
هوش مصنوعی: همه در کنار محبوبشان با یکدیگر سازگاری دارند، اما تو در حالی که دل دیگران را می‌سوزانی، به طور پنهانی به دیگران وابسته‌ای و دلت برای یاران می‌سوزد.
شب هجران زدی بر رشته های جان من آتش
مرا چون شمع تا کی در فراق خویش بگدازی؟
هوش مصنوعی: در شب جدایی، تو آتش را بر زندگی‌ام فرود آوردی. ای کاش مثل یک شمع، در دوری‌ات تا کی باید بسوزم؟
هلالی با قد خم گشته می نالد درین حسرت
که: روزی در کنارش گیری و چون چنگ بنوازی
هوش مصنوعی: هلالی با قامت خمیده در این آرزو به سر می‌برد که روزی در کنار او باشی و همچون چنگی که نواخته می‌شود، او را نوازش کنی.