گنجور

شمارهٔ ۳۹۳

ز دوری تا به کی، ما را چنین مهجور می‌داری؟
وگر نزدیک می‌آیم تو خود را دور می‌داری
طبیب من تویی، اما مرا بیمار می‌خواهی
دوای من تویی، اما مرا رنجور می‌داری
به نور خود شبی روشن نکردی مجلس ما را
چراغ آشنایی را چرا بی‌نور می‌داری؟
مگر کیفیت رنج خمار، ای جان، نمی‌دانی
که ما را بی‌شراب لعل خود مخمور می‌داری؟
به دستور سگان زین آستانم چند می‌رانی؟
چه رسم است این که عاشق را بدان دستور می‌داری؟
به بزم وصل حاضر می‌کنی ارباب حشمت را
همین مسکین هلالی را ز خود مهجور می‌داری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز دوری تا به کی، ما را چنین مهجور می‌داری؟
وگر نزدیک می‌آیم تو خود را دور می‌داری
هوش مصنوعی: تا کی به خاطر فاصله‌ات ما را این‌گونه تنها می‌گذاری؟ اگر من به تو نزدیک می‌شوم، چرا خودت را از من دور می‌کنی؟
طبیب من تویی، اما مرا بیمار می‌خواهی
دوای من تویی، اما مرا رنجور می‌داری
هوش مصنوعی: تو طبیب من هستی، اما دوست داری مرا بیمار نگه‌داری. تو داروی من هستی، اما همچنان مرا آزار می‌دهی.
به نور خود شبی روشن نکردی مجلس ما را
چراغ آشنایی را چرا بی‌نور می‌داری؟
هوش مصنوعی: تو با نور خود شب را برای ما روشن نکردی، پس چرا چراغ آشنایی را که باید ما را روشن کند، خاموش نگه‌داشته‌ای؟
مگر کیفیت رنج خمار، ای جان، نمی‌دانی
که ما را بی‌شراب لعل خود مخمور می‌داری؟
هوش مصنوعی: آیا نمی‌دانی که حال رنج‌آور عشق ما را در نبود شراب لعل تو، همچنان مست و شیدا نگه می‌دارد؟
به دستور سگان زین آستانم چند می‌رانی؟
چه رسم است این که عاشق را بدان دستور می‌داری؟
هوش مصنوعی: چرا به خاطر خواسته‌های سگان مرا از این درگاه دور می‌کنی؟ چه معنایی دارد که عاشق را تحت فرمان آن‌ها قرار می‌دهی؟
به بزم وصل حاضر می‌کنی ارباب حشمت را
همین مسکین هلالی را ز خود مهجور می‌داری
هوش مصنوعی: تو با قدرت و عظمت خود، بزرگان و سروران را به مراسم وصال دعوت می‌کنی، اما این مسکین هلالی را از خود دور و بی‌خبر نگه می‌داری.