شمارهٔ ۳۹۰
ای مسلمانان، گرفتارم بدست کافری
شوخ چشمی، تیز خشمی، ظالمی، غارتگری
با اسیران و غریبان سرکشی هر دم کنی
از رخ گل رنگ او هر سو بهار خرمی
با حریفان دگر معشوق عاشق پروری
وز دهان تنگ او هر گوشه تنگ شکری
چیست دانی، صف بصف، مژگان تیزش هر طرف؟
ناوک اندازان سپاهی، نیزه داران لشکری
در بر سیمین، دلی داری، بسختی همچو سنگ
وه! که دارد این چنین سنگین دلی، سیمین بری؟
بندگانش تاجدارانند و گرد کوی او
هر قدم تاج سری، افتاده بر خاک دری
تاب ظلم او ندارم، الله الله! چون کنم؟
من گدای بی کسی، او پادشاه کشوری
ای که می گویی: هلالی، سر نخواهی باختن
باش تا فردا میان خاک و خون بینی سری
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای مسلمانان، گرفتارم بدست کافری
شوخ چشمی، تیز خشمی، ظالمی، غارتگری
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، من به دست فردی بیرحم و شرور گرفتار شدهام که هم شوخ و هم خشمگین است و ظلم میکند و به غارتگری میپردازد.
با اسیران و غریبان سرکشی هر دم کنی
از رخ گل رنگ او هر سو بهار خرمی
هوش مصنوعی: هر لحظه با اسیران و غریبان در دلسوزی و مهربانی میگذرانی و هر زمان که به چهره تو نگاه میکنیم، رنگ گل را میبینیم و بهار و زیبایی را در همه جا حس میکنیم.
با حریفان دگر معشوق عاشق پروری
وز دهان تنگ او هر گوشه تنگ شکری
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر محبوبش از رقبا و دیگران فاصله میگیرد و از فضای محدود و کوچک او هم شیرینی و زیبایی را میچشد.
چیست دانی، صف بصف، مژگان تیزش هر طرف؟
ناوک اندازان سپاهی، نیزه داران لشکری
هوش مصنوعی: چه میدانی دربارهی صفوف و گروهها، که مژگانهای تیز او هر سو را مینگرند؟ مانند تیراندازان با تیرهای خود، سپاهیان با نیزههایشان آمادهاند.
در بر سیمین، دلی داری، بسختی همچو سنگ
وه! که دارد این چنین سنگین دلی، سیمین بری؟
هوش مصنوعی: در آغوشی نقرهای، دلی داری که به سختی همچون سنگ است. افسوس! چه کسی میتواند این دل سنگین را از نقره جدا کند؟
بندگانش تاجدارانند و گرد کوی او
هر قدم تاج سری، افتاده بر خاک دری
هوش مصنوعی: بندگان او مانند تاجداران هستند و هر قدمی که در مسیر او بردارند، همچون تاجی بر سرشان است که بر خاک افتاده است.
تاب ظلم او ندارم، الله الله! چون کنم؟
من گدای بی کسی، او پادشاه کشوری
هوش مصنوعی: تحمل ستم او را ندارم، ای خدا! چه کنم؟ من یک گدای تنها هستم و او فرمانروای سرزمین بزرگی است.
ای که می گویی: هلالی، سر نخواهی باختن
باش تا فردا میان خاک و خون بینی سری
هوش مصنوعی: ای کسی که میگویی: هلالی، نترس و سر خود را از دست نده، چون فردا ممکن است که در میانهی خاک و خون، سر تو را ببینی.