گنجور

شمارهٔ ۳۹

سر نمی تابم ز شمشیر حبیب
هر چه آید بر سر من، یا نصیب!
دل بدرد آمد من بیچاره را
چاره درد دلم کن، ای طبیب
ای که گویی: چونی و حال تو چیست؟
من غریب و حال من باشد غریب
تا رقیبت هست ما را قدر نیست
نیست گردد، یارب! از پیشت رقیب
زار می نالد هلالی، بی رخت
آن چنان کز حسرت گل عندلیب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر نمی تابم ز شمشیر حبیب
هر چه آید بر سر من، یا نصیب!
هوش مصنوعی: من از محبت و عشق عزیزم چنان تحت تاثیر قرار گرفته‌ام که هر حادثه‌ای که بر من بگذرد، برایم مهم نیست.
دل بدرد آمد من بیچاره را
چاره درد دلم کن، ای طبیب
هوش مصنوعی: دل من به شدت رنج می‌برد، من همواره دردمند و پریشانم. ای پزشک، لطفاً به من کمک کن تا درد دل‌های من درمان شود.
ای که گویی: چونی و حال تو چیست؟
من غریب و حال من باشد غریب
هوش مصنوعی: ای کسانی که می‌پرسید حال من چطور است، بدانید که من غریب هستم و حال من هم به همان اندازه غریب و ناآشناست.
تا رقیبت هست ما را قدر نیست
نیست گردد، یارب! از پیشت رقیب
هوش مصنوعی: تا زمانی که رقیبی برای ما وجود دارد، ارزش و جایگاه ما کمتر است. ای کاش از پیش تو، رقیب رخت بربندد.
زار می نالد هلالی، بی رخت
آن چنان کز حسرت گل عندلیب
هوش مصنوعی: هلالی با دل‌تنگی و اندوهی عمیق می‌نالد، همان‌طور که بلبل از سر حسرت به خاطر عدم وجود گل آوازی می‌کند.