شمارهٔ ۳۷۹
چون گویمت که: در دل ویران من درآی
بشکاف سینه من و در جان من درآی
هر شب منم فتاده ز هجران بگوشه ای
آخر شبی بگوشه هجران من درآی
رفتی ببزم عیش رقیبان هزار بار
یک بار هم بکلبه احزان من درآی
گفتم: در آبدیده، چرا در نیامدی؟
ای نور هر دو دیده، بفرمان من درآی
در کنج غم بدیده گریان نشسته ام
ای باغ نو شکفته خندان من، درآی
روزی اگر بلطف نیایی بسوی من
باری، شبی بخواب پریشان من درآی
حیران نشسته ام چون هلالی در انتظار
ای مه، بیا، بدیده حیران من درآی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون گویمت که: در دل ویران من درآی
بشکاف سینه من و در جان من درآی
هوش مصنوعی: میگویم که به قلب خراب من وارد شو، سینهام را بشکاف و به درون جانم بیا.
هر شب منم فتاده ز هجران بگوشه ای
آخر شبی بگوشه هجران من درآی
هوش مصنوعی: هر شب من در گوشهای به خاطر دوری تو افتادهام، و در آخر شب، به گوشهای از دل تنگی من بیا.
رفتی ببزم عیش رقیبان هزار بار
یک بار هم بکلبه احزان من درآی
هوش مصنوعی: تو هزاران بار به مجلس شادی رقبایم رفتهای، ولی هرگز یک بار هم به کلبه غمهایم نیامدی.
گفتم: در آبدیده، چرا در نیامدی؟
ای نور هر دو دیده، بفرمان من درآی
هوش مصنوعی: گفتم: چرا به جمع ما نیامدی که هر دو چشم من به تو روشن است؟ بفرمایی و به خواست من وارد شو.
در کنج غم بدیده گریان نشسته ام
ای باغ نو شکفته خندان من، درآی
هوش مصنوعی: من در گوشهای از غم و اندوه نشستهام و در حالی که اشک میریزم، ای باغی که نو شکوفه زدهای و لبخند میزنی، به نزد من بیا.
روزی اگر بلطف نیایی بسوی من
باری، شبی بخواب پریشان من درآی
هوش مصنوعی: اگر روزی به محبت و لطف از طرف تو به سوی من نیایی، شب هنگام در خواب بیقراری من حضور پیدا کن.
حیران نشسته ام چون هلالی در انتظار
ای مه، بیا، بدیده حیران من درآی
هوش مصنوعی: نشستهام به انتظار، مانند هلالی که منتظر ماه است. ای ماه، بیا و در نگاه حیرتزدهام ظاهر شو.