گنجور

شمارهٔ ۳۷۵

ای که به خون مردمان چشم سیاه کرده‌ای
کشته شدست عالمی، تا تو نگاه کرده‌ای
دست به رخ نهاده‌ای، بهر حجاب از حیا
پنجه آفتاب را برقع ماه کرده‌ای
پادشهی و ملک دل هست خراب ظلم تو
زان که بلا و فتنه را خیل و سپاه کرده‌ای
آخر عمر بر رخم داغ جفا کشیده‌ای
پیر سفیدموی را نامه‌سیاه کرده‌ای
دوش، هلالی، این همه برق نبود بر فلک
باز مگر ز سوز دل ناله و آه کرده‌ای؟

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که به خون مردمان چشم سیاه کرده‌ای
کشته شدست عالمی، تا تو نگاه کرده‌ای
هوش مصنوعی: ای کسی که با نگاهی که به خون مردم دوخته‌ای، جهانی از افراد کشته شده است.
دست به رخ نهاده‌ای، بهر حجاب از حیا
پنجه آفتاب را برقع ماه کرده‌ای
هوش مصنوعی: تو چنان با دستت بر چهره‌ات پرده‌ای افکنده‌ای که به خاطر حیا، نور خورشید را مانند چادر ماه بر خود گرفته‌ای.
پادشهی و ملک دل هست خراب ظلم تو
زان که بلا و فتنه را خیل و سپاه کرده‌ای
هوش مصنوعی: ای پادشاه، حکومت دل من به خاطر ستم تو ویران شده است، زیرا تو بلا و فتنه را به صورت لشکری بزرگ درآورده‌ای.
آخر عمر بر رخم داغ جفا کشیده‌ای
پیر سفیدموی را نامه‌سیاه کرده‌ای
هوش مصنوعی: در پایان عمر، بر چهره‌ام نشانه‌هایی از ظلم و رنج را دیده‌ای و فکری ناامیدکننده به بازگو کرده‌ای.
دوش، هلالی، این همه برق نبود بر فلک
باز مگر ز سوز دل ناله و آه کرده‌ای؟
هوش مصنوعی: دیشب، آن هلالی در آسمان این‌قدر درخشان نبود، مگر اینکه از درد دل تو ناله و آهی برآمده باشد.