شمارهٔ ۳۶۲
ای همچو پری از من دیوانه رمیده
صد بار مرا دیده و گویی که ندیده
دریاب، که ماتمزدهٔ روز فراقت
هم چهره خراشیده و هم جامه دریده
ای وای! بر آن عاشق محروم! که هرگز
نه با تو سخن گفته و نه از تو شنیده
آن دل، که نه غم خوردی و نه آه کشیدی
در دست غمت، آه! چه گویم چه کشیده؟
این اشک جگرگون، عجبی نیست که امروز
خار غم او در جگر ریش خلیده
آزرده شد از چشم من امشب کف پایت
دردا! که کف پای ترا چشم رسیده!
بر روی تو این قطره خون چیست هلالی؟
گویا که دل از غصه به روی تو دویده
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای همچو پری از من دیوانه رمیده
صد بار مرا دیده و گویی که ندیده
هوش مصنوعی: ای مانند پری که از من دیوانه فراری هستی، من صد بار تو را دیدهام، اما تو انگار که مرا ندیدهای.
دریاب، که ماتمزدهٔ روز فراقت
هم چهره خراشیده و هم جامه دریده
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که در روز جداییات، من دچار اندوه و غم هستم و هم چهرهام زخمی شده و هم لباسهایم پاره و نامرتب شدهاند.
ای وای! بر آن عاشق محروم! که هرگز
نه با تو سخن گفته و نه از تو شنیده
هوش مصنوعی: آه! بر آن عاشق بینصیب که هیچ وقت نه با تو صحبت کرده و نه صدایت را شنیده است.
آن دل، که نه غم خوردی و نه آه کشیدی
در دست غمت، آه! چه گویم چه کشیده؟
هوش مصنوعی: دل تو که نه غمی داشته و نه آهی کشیده، به خاطر غم تو چه بگویم و چه روزهایی را سپری کردهام؟
این اشک جگرگون، عجبی نیست که امروز
خار غم او در جگر ریش خلیده
هوش مصنوعی: این درد عمیق و سوزناک که امروز دارم، چیز عجیبی نیست. چرا که غم و اندوه او به قدری در دل من نفوذ کرده است که باعث شده احساس کنم دلام پاره پاره شده است.
آزرده شد از چشم من امشب کف پایت
دردا! که کف پای ترا چشم رسیده!
هوش مصنوعی: امشب چشمان من باعث ناراحتی تو شدند، ای کاش بدانستی که با دیدن تو، دردی عمیق در وجودم احساس میکنم.
بر روی تو این قطره خون چیست هلالی؟
گویا که دل از غصه به روی تو دویده
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی بیان میکند که بر روی چهرهی تو نشانهای از غم و اندوه وجود دارد. به نظر میرسد که دل به خاطر درد و رنجی که تجربه کرده، با اشک به سوی تو جاری شده است.
حاشیه ها
1401/04/09 12:07
کژدم
ساممیرزای صفوی در تذکرهٔ تحفهٔ سامی درباره این بیت میگوید: «در اواخر عمر او را عجب حالتی دست داد که میان شیعه مشهور به سنی بود و عبیدخان ازبک او را کشت؛ گویند که در محلی که او را به کشتن میبردند، سر او را شکسته بودند چنان که خون به رویش دوید؛ در آن محل این مقطع را میخواند.»