گنجور

شمارهٔ ۳۲

نمی توان بجفا قطع دوستداری ما
که از جفای تو بیشست با تو یاری ما
بسی چو ابر بهاران گریستیم و هنوز
گلی نرست ز باغ امیدواری ما
بچشم چون تو عزیزی شدیم خوار ولی
ز عزت دگران بهترست خواری ما
غبار کوی تو ما را ز چهره دور مباد
که با تو می کند اظهار خاکساری ما
ز حال زار هلالی شبی که یاد کنم
فلک بناله درآید ز آه و زاری ما

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمی توان بجفا قطع دوستداری ما
که از جفای تو بیشست با تو یاری ما
هوش مصنوعی: ما نمی‌توانیم محبت و دوستی‌مان را به خاطر بدی‌ها و بی‌محلی‌های تو قطع کنیم، چون این محبت بیشتر از آنچه تو به ما بد کرده‌ای، است.
بسی چو ابر بهاران گریستیم و هنوز
گلی نرست ز باغ امیدواری ما
هوش مصنوعی: ما به اندازه ابرهای بهاری اشک ریختیم و هنوز هیچ گلی از باغ امید ما نشکفته است.
بچشم چون تو عزیزی شدیم خوار ولی
ز عزت دگران بهترست خواری ما
هوش مصنوعی: چشم ما به خاطر محبت تو، به ذلت افتاده است، اما این ذلت نزد دیگران برای ما بهتر از عزت آن‌هاست.
غبار کوی تو ما را ز چهره دور مباد
که با تو می کند اظهار خاکساری ما
هوش مصنوعی: به یاد تو همیشه غبار و نشانه‌های عشق و ارادت ما بر چهره‌مان باقی بماند، چون این نشان از احترام و تواضع ما نسبت به توست.
ز حال زار هلالی شبی که یاد کنم
فلک بناله درآید ز آه و زاری ما
هوش مصنوعی: وقتی به یاد شب غمگین هلالی می‌افتم، آسمان از غم و ناله ما به سوگ می‌نشیند.