شمارهٔ ۳۱۷
فدای آن سگ کو باد جان ناتوان من
که بعد از مرگ در کوی تو آرد استخوان من
چو داری عزم رفتن، با تو نتوان درد دل گفتن
که وقت رفتن جانست و میگیرد زبان من
من از بی مهری آن ماه مردم، کی بود، یارب؟
که با من مهربان گردد مه نامهربان من؟
زبان یار شیرینست و کام من بصد تلخی
زهی لذت! اگر باشد زبانش در دهان من
گمان دارم که: با من اتفاقی هست آن مه را
چه باشد، آه! اگر روزی یقین گردد گمان من؟
تب هجران بنوبت میستاند جان مشتاقان
گرین نوبت بجان من رسد، ای وای جان من!
هلالی، شعلهای برق آهم رفت بر گردون
ملک را بر فلک دل سوخت از آه و فغان من
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فدای آن سگ کو باد جان ناتوان من
که بعد از مرگ در کوی تو آرد استخوان من
هوش مصنوعی: من فدای آن سگی هستم که بعد از مرگ من، استخوانم را به کوی تو بیاورد. من حتی به آن سگ که ناتوانی جان من را میفهمد، ارادت میورزم.
چو داری عزم رفتن، با تو نتوان درد دل گفتن
که وقت رفتن جانست و میگیرد زبان من
هوش مصنوعی: وقتی که عزیمت کردهای و قصد رفتن داری، دیگر نمیتوان دل را باز کرد و با تو صحبت کرد. در چنین زمانی، جان من در خطر است و زبانم قفل میشود.
من از بی مهری آن ماه مردم، کی بود، یارب؟
که با من مهربان گردد مه نامهربان من؟
هوش مصنوعی: من از بیتوجهی آن ماه دل شکستهام، کاش روزی بیاید که آن مه، که همیشه بیمهری کرده، به من مهربان شود.
زبان یار شیرینست و کام من بصد تلخی
زهی لذت! اگر باشد زبانش در دهان من
هوش مصنوعی: زبان محبوبم بسیار شیرین است و دهان من پر از تلخی است، چه لذتی دارد! اگر زبان او در دهان من باشد.
گمان دارم که: با من اتفاقی هست آن مه را
چه باشد، آه! اگر روزی یقین گردد گمان من؟
هوش مصنوعی: من فکر میکنم که با من حادثهای در حال وقوع است. آن ماه زیبا چه سرنوشتی خواهد داشت؟ آه! اگر روزی به یقین برسد که برداشت من درست است؟
تب هجران بنوبت میستاند جان مشتاقان
گرین نوبت بجان من رسد، ای وای جان من!
هوش مصنوعی: تب هجران به نوبت جان عاشقان را میسوزاند، ولی وقتی نوبت به من برسد، وای بر جانم!
هلالی، شعلهای برق آهم رفت بر گردون
ملک را بر فلک دل سوخت از آه و فغان من
هوش مصنوعی: هلالی در این بیت به تصویر کشیده میشود که شعلۀ آتشین نالههایش به آسمان میرسد و در نتیجه، ملک و آسمان تحت تأثیر درد و غم او قرار میگیرند. دل او از غم و نالههایش میسوزد و این احساسات عمیقش جهانی را فرا میگیرد.

هلالی جغتایی