گنجور

شمارهٔ ۳۰۵

از رشک سوختم، برقیبان سخن مکن
گر می کنی، برای خدا، پیش من مکن
در آرزوی یک سخنم جان بلب رسید
جانا، ترا که گفت که: با ما سخن مکن؟
هر جا که شمع جمع شدی سوختم ز رشک
بهر خدا، که روی بهر انجمن مکن
عاشق منم، حکایت فرهاد تا بکی؟
جان کندنم ببین، سخن کوهکن مکن
تا چند بهر قتل من آزرده می شوی؟
سهلست بر من، این همه، بر خویشتن مکن
ای کز دیار عقل فتادی بملک عشق،
حال غریب ما نگر، این جا وطن مکن
گفت از لبت هلالی و قدر شکر شکست
نامش بغیر طوطی شکر شکن مکن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از رشک سوختم، برقیبان سخن مکن
گر می کنی، برای خدا، پیش من مکن
هوش مصنوعی: از حسادت و ناراحتی سوزانده‌ام، پس درباره رقبای من سخن نگو. اگر هم می‌خواهی چیزی بگویی، به خاطر خدا باشد و نه در حضور من.
در آرزوی یک سخنم جان بلب رسید
جانا، ترا که گفت که: با ما سخن مکن؟
هوش مصنوعی: من در آرزوی یک کلمه از تو هستم، ای جانم! تو را چه کسی گفت که با ما سخن نگو؟
هر جا که شمع جمع شدی سوختم ز رشک
بهر خدا، که روی بهر انجمن مکن
هوش مصنوعی: هر جا که جمعی از نور و روشنی به وجود آمد، من از حسد و غبطه سوختم، اما به خاطر خدا، خواهش می‌کنم که به خاطر دیگران خود را نآرایید.
عاشق منم، حکایت فرهاد تا بکی؟
جان کندنم ببین، سخن کوهکن مکن
هوش مصنوعی: من عاشق هستم و قصه‌ام مثل قصه فرهاد ادامه دارد. ببین چقدر برای عشق جان می‌کنم، اما دیگر از حکایت کوه‌کن صحبت نکن.
تا چند بهر قتل من آزرده می شوی؟
سهلست بر من، این همه، بر خویشتن مکن
هوش مصنوعی: چقدر می‌خواهی به خاطر کشتن من ناراحت باشی؟ این کار برای من آسان است، ولی این همه ناراحتی را برای خودت تحمل نکن.
ای کز دیار عقل فتادی بملک عشق،
حال غریب ما نگر، این جا وطن مکن
هوش مصنوعی: ای کسی که از سرزمین خرد به ملک عشق سقوط کرده‌ای، حال و روز عجیب ما را ببین و این جا را وطن خود نکن.
گفت از لبت هلالی و قدر شکر شکست
نامش بغیر طوطی شکر شکن مکن
هوش مصنوعی: حرف‌هایت زیبا و دلنواز است و مانند هلالی که در آسمان می‌درخشد، دل را شاد می‌کند. اما اگر بخواهی نامی برایش بگذاری، بهتر است به چیزی جز طوطی زیبای سخنگو فکر نکنی.