شمارهٔ ۳۰۳
عید قربان شد، بیا عاشق کشی بنیاد کن
دردمندان را بدرد نو مبارک باد کن
گفته ای: در دین ما رسم فراموشی خطاست
چون کنی از ما فراموش، این سخن را یاد کن
با من آغاز تکلم کردی و بیخود شدم
تا از اول بشنوم، بار دگر بنیاد کن
زینهار! ای دل، چو آن سلطان خوبان در رسد
حال ما را عرضه ده، کر نشنود فریاد کن
ای فلک، زان سنگها کز نقش شیرین کنده شد
گر توانی زیب روی تربت فرهاد کن
ترک جان گفتیم و بیدادت هنوز آخر نشد
آخر، ای سلطان خوبان، ترک این بیداد کن
ای پری پیکر، هلالی از غمت دیوانه شد
گر نوازش می کنی، او را بسنگی شاد کن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عید قربان شد، بیا عاشق کشی بنیاد کن
دردمندان را بدرد نو مبارک باد کن
هوش مصنوعی: روز عید قربان فرا رسیده است، بیا تا با عشق و محبت به دیگران رسیدگی کنیم و به کسانی که در رنج و سختی هستند، نشانهای از شادی و خوشحالی بدهیم.
گفته ای: در دین ما رسم فراموشی خطاست
چون کنی از ما فراموش، این سخن را یاد کن
هوش مصنوعی: تو گفتهای که در دین ما فراموشی ناپسند است، اما اگر تو چیزی را فراموش کردی، لطفاً این نکته را به یاد داشته باش.
با من آغاز تکلم کردی و بیخود شدم
تا از اول بشنوم، بار دگر بنیاد کن
هوش مصنوعی: با من صحبت را شروع کردی و من به قدری غرق حرفهایت شدم که انگار فراموش کردم چه میگویم، حالا دوباره از نو صحبت کن و آغاز تازهای داشته باش.
زینهار! ای دل، چو آن سلطان خوبان در رسد
حال ما را عرضه ده، کر نشنود فریاد کن
هوش مصنوعی: ای دل، مواظب باش! وقتی که آن پادشاه زیباییها به ما نزدیک شود، حال و احوال ما را به او نشان بده؛ زیرا کر بودن به معنای نشنیدن فریاد ماست.
ای فلک، زان سنگها کز نقش شیرین کنده شد
گر توانی زیب روی تربت فرهاد کن
هوش مصنوعی: ای آسمان، از آن سنگهایی که با نقوش زیبایشان تراشیده شدهاند، اگر بتوانی، زیبایی چهره تربت فرهاد را بیافرین.
ترک جان گفتیم و بیدادت هنوز آخر نشد
آخر، ای سلطان خوبان، ترک این بیداد کن
هوش مصنوعی: ما جانمان را گذاشتیم و هنوز از درد بیقراری رهایی نیافتهایم. ای آقای خوبان، لطفاً این بیرحمی را متوقف کن.
ای پری پیکر، هلالی از غمت دیوانه شد
گر نوازش می کنی، او را بسنگی شاد کن
هوش مصنوعی: ای زیباترین، هلالی از غم تو دیوانه شده است. اگر میخواهی او را نوازش کنی، او را با سنگ شاد کن.

هلالی جغتایی