شمارهٔ ۲۹۰
ساخت گدای درگهت مرحمت الهیام
بلکه گدایی تو شد موجب پادشاهیام
بنده غلام آن درم، وه! چه کنم؟ که میکند
ترک سفید روی من ننگ ز رو سیاهیام
ساید اگر به فرق من گوشهٔ نعل مرکبت
راست به ماه نو رسد رفعت کجکلاهیام
گر تو به جرم عاشقی قصد هلاک من کنی
موجب صد گنه شود دعوی بیگناهیام
مستم و پیش محتسب دعوی زهد کردهام
قاضی شرع بیش از این کی شنود گواهیام؟
فارغم از شه و سپه، لیک به کشور بتان
هست سپاهیای که من کشتهٔ آن سپاهیام
چند هلالی از وفا آید و رانی از جفا؟
وه! چه کنم؟ که من تو را خواهم و تو نخواهیام
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساخت گدای درگهت مرحمت الهیام
بلکه گدایی تو شد موجب پادشاهیام
هوش مصنوعی: خداوند با لطف و کرمش به من کمک کرده تا در درگاه تو گدا باشم، و همین گدایی باعث شده است که احساس کنم در عالم پادشاهی و عزت قرار دارم.
بنده غلام آن درم، وه! چه کنم؟ که میکند
ترک سفید روی من ننگ ز رو سیاهیام
هوش مصنوعی: من خدمتگزار درگاه آن محبوب هستم، ولی افسوس که زیبایی او باعث شده من به خاطر سیاهی رویم شرمنده شوم.
ساید اگر به فرق من گوشهٔ نعل مرکبت
راست به ماه نو رسد رفعت کجکلاهیام
هوش مصنوعی: اگر گوشهی نعل مرکب تو به فرق من سایه بیندازد، به مانندی که ماه نو در آسمان دیده میشود، نشان از بلندی و برجستگی کجکلاهی من دارد.
گر تو به جرم عاشقی قصد هلاک من کنی
موجب صد گنه شود دعوی بیگناهیام
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشق و محبتت بخواهی مرا نابود کنی، این کار باعث میشود که من به خاطر بیگناهیام، صدها گناه دیگر به تو نسبت بدهم.
مستم و پیش محتسب دعوی زهد کردهام
قاضی شرع بیش از این کی شنود گواهیام؟
هوش مصنوعی: من در حال مستی هستم و در پیش ناظر دین، ادعای زهد و پارسایی کردهام؛ ولی قاضی شرع بیشتر از این نمیتواند گواهی من را بشنود.
فارغم از شه و سپه، لیک به کشور بتان
هست سپاهیای که من کشتهٔ آن سپاهیام
هوش مصنوعی: من از فرماندهان و سرداران گذشته و دنیای آنها رهایی یافتهام، اما در سرزمین بتها سپاهی وجود دارد که من جزء کشتهشدگان آن سپاه هستم.
چند هلالی از وفا آید و رانی از جفا؟
وه! چه کنم؟ که من تو را خواهم و تو نخواهیام
هوش مصنوعی: چه تعداد از نشانههای وفا به من خواهند رسید و از بیوفایی دور میکنی؟ آه! چه بگویم؟ من خواهان توام و تو نمیخواهی مرا.

هلالی جغتایی