شمارهٔ ۲۷
ای شوخ، مکش عاشق خونین جگری را
شوخی مکن، انگار که کشتی دگری را
خواهی که ز هر سو نظری سوی تو باشد
زنهار! مرنجان دل صاحب نظری را
زین پیر فلک هیچ کسی یاد ندارد
ای تازه جوان، همچو تو زیبا پسری را
روزی که در وصل برویم بگشایی
از عالم بالا بگشایند دری را
سر خاک شد از سجده آن کافر بد کیش
تا چند پرستم ز خدا بی خبری را؟
از گوشه می خانه برون آی، هلالی
شاید که ببینیم بت جلوه گری را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای شوخ، مکش عاشق خونین جگری را
شوخی مکن، انگار که کشتی دگری را
هوش مصنوعی: ای دلبر بازیگوش، عاشق غمزده و دردمند را بیشتر عذاب نده و با او شوخی نکن، گویی که با جان کسی دیگر بازی میکنی.
خواهی که ز هر سو نظری سوی تو باشد
زنهار! مرنجان دل صاحب نظری را
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از هر طرف کسی به تو توجه کند، مواظب باش که قلب انسانی با درک و اندیشه را آزرده نکنید.
زین پیر فلک هیچ کسی یاد ندارد
ای تازه جوان، همچو تو زیبا پسری را
هوش مصنوعی: هیچ کس در این عالم پیر و کهنه به یاد ندارد که جوانی به زیبایی تو وجود داشته باشد.
روزی که در وصل برویم بگشایی
از عالم بالا بگشایند دری را
هوش مصنوعی: در روزی که به وصل تو نائل شویم، درهایی از عالم بالا به روی ما گشوده خواهد شد.
سر خاک شد از سجده آن کافر بد کیش
تا چند پرستم ز خدا بی خبری را؟
هوش مصنوعی: شخصی که به خاطر کفری که دارد، به خاک افتاده و در حال سجده است، به من این فکر را میدهد که تا چه زمانی باید به کسانی که از خدا بیخبر هستند، احترام بگذارم؟
از گوشه می خانه برون آی، هلالی
شاید که ببینیم بت جلوه گری را
هوش مصنوعی: از گوشهی میخانه بیرون بیا؛ شاید بتوانیم هلال ماه را ببینیم که به زیبایی ظاهر شده است.