گنجور

شمارهٔ ۲۳

نهادی بر دلم داغ فراق و سوختی جان را
بداغ و درد دوری چند سوزی دردمندان را!
منه زین بیشتر چون لاله داغی بر دل خونین
که از دست تو آخر چاک خواهم زد گریبان را
شدم در جستجوی کعبه وصلت، ندانستم
که همچون من بود سر گشته بسیار این بیابان را
اگر چشم خضر بر لعل جان بخش تو افتادی
بعمر خود نکردی یاد هرگز آب حیوان را
خوش آن باشد که در هنگام وصل او سپارم جان
معاذالله! از آن ساعت که بینم روی هجران را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نهادی بر دلم داغ فراق و سوختی جان را
بداغ و درد دوری چند سوزی دردمندان را!
هوش مصنوعی: دل من پر از داغ جدایی است و آتش فراق جانم را سوزانده است. این دوری چقدر دردناک است و چقدر دردمندان را می‌آزارد!
منه زین بیشتر چون لاله داغی بر دل خونین
که از دست تو آخر چاک خواهم زد گریبان را
هوش مصنوعی: دلم از عشق تو به شدت داغ است و این درد را نمی‌توانم بیشتر تحمل کنم. اگر به همین منوال ادامه بدهم، روزی خواهم آمد که به خاطر تو خودم را پاره پاره کنم.
شدم در جستجوی کعبه وصلت، ندانستم
که همچون من بود سر گشته بسیار این بیابان را
هوش مصنوعی: در پی یافتن کعبه وصالت بودم، اما ندانستم که در این بیابان، همچون من، افراد سرگشته و دلسوخته زیادی وجود دارند.
اگر چشم خضر بر لعل جان بخش تو افتادی
بعمر خود نکردی یاد هرگز آب حیوان را
هوش مصنوعی: اگر چشمان خضر (نبی) به جواهری که روح را زنده می‌کند، یعنی تو، بیفتد، هرگز به یاد نخواهی آورد که در زندگی‌ات دلتنگ آب حیات بوده‌ای.
خوش آن باشد که در هنگام وصل او سپارم جان
معاذالله! از آن ساعت که بینم روی هجران را
هوش مصنوعی: خوشبختی آن است که در زمان وصال معشوق، جانم را فدای او کنم، از زمانی که صورت جدایی را می‌بینم، از آن ساعت دیگر نمی‌توانم تحمل کنم.