شمارهٔ ۲۱۹
ای تو سرو چمن حسن و گل باغ جمال
جلوه حسن و جمالت همه در حد کمال
با چنین حسن ترا ماه فلک چون گویم؟
آفتابی، بتو، یارب، نرسد هیچ زوال!
کاتبان قلم صنع، که مشکین رقمند
صفحه روی تو آراسته اند از خط و خال
با تو خواهم که: صبا حال مرا عرضه دهد
لیکن آنجا که تویی باد صبا را چه مجال؟
بی تو هر شب منم و گوشه تنهایی خویش
پای در دامن غم، سر بگریبان ملال
وه! چه فرخنده شبی باشد و خرم روزی!
که فراق تو مبدل شده باشد بوصال
روی در روی تو آرم، همه وقت، از همه سو
چشم بر چشم تو باشم، همه جا، در همه حال
با تو از هر طرفی صد سخن آرم بمیان
هر جوابی که دهی، باز در آیم بسؤال
گفتگو چند؟ هلالی، دگر افسانه مخوان
تو کجا؟ وصل کجا؟ این چه خیالیست محال؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای تو سرو چمن حسن و گل باغ جمال
جلوه حسن و جمالت همه در حد کمال
هوش مصنوعی: تو همانند سروی در میان چمنها و گلی در باغی، زیبایی و جمال تو به قدری است که همهٔ زیباییها در آن به نهایت کمال خود رسیدهاند.
با چنین حسن ترا ماه فلک چون گویم؟
آفتابی، بتو، یارب، نرسد هیچ زوال!
هوش مصنوعی: با این زیبایی تو، چگونه میتوانم دربارهی ماه آسمان صحبت کنم؟ ای آفتاب، هیچ چیز نمیتواند به تو آسیب بزند یا از تو کم کند!
کاتبان قلم صنع، که مشکین رقمند
صفحه روی تو آراسته اند از خط و خال
هوش مصنوعی: نویسندگان خلاق، که آثارشان زیبا و جذاب است، چهره تو را با خطوط و دندانههای جذاب طوری طراحی کردهاند که به زیبایی تو افزوده است.
با تو خواهم که: صبا حال مرا عرضه دهد
لیکن آنجا که تویی باد صبا را چه مجال؟
هوش مصنوعی: میخواهم که نسیم صبحگاهی حال و احوال مرا به تو برساند، اما وقتی تو حضور داری، باد صبا چه فرصتی برای این کار دارد؟
بی تو هر شب منم و گوشه تنهایی خویش
پای در دامن غم، سر بگریبان ملال
هوش مصنوعی: بدون تو هر شب تنها در گوشهای از تنهاییام هستم و در دل غم نشستهام، سرم را در آغوش اندوه فرو بردهام.
وه! چه فرخنده شبی باشد و خرم روزی!
که فراق تو مبدل شده باشد بوصال
هوش مصنوعی: چه شب خوش شانسی است و چه روز شادی که جدایی تو به وصال تبدیل شده است!
روی در روی تو آرم، همه وقت، از همه سو
چشم بر چشم تو باشم، همه جا، در همه حال
هوش مصنوعی: من همیشه و از هر سو، با چشمانم به چشمان تو خیره میشوم و در هر جا و هر زمانی در مقابل تو قرار میگیرم.
با تو از هر طرفی صد سخن آرم بمیان
هر جوابی که دهی، باز در آیم بسؤال
هوش مصنوعی: اگر با تو هر موضوعی را مطرح کنم و به هر 질문ت پاسخ دهم، باز هم سوالات دیگری برای پرسیدن از تو دارم.
گفتگو چند؟ هلالی، دگر افسانه مخوان
تو کجا؟ وصل کجا؟ این چه خیالیست محال؟
هوش مصنوعی: دیگر چه سخنی میخواهی بگویی؟ هلالی، دیگر از این قصههای بیپایه نگو. تو در کجا هستی و پیوند در کجا؟ این چه خیالی است که به هیچ وجه امکانپذیر نیست؟