گنجور

شمارهٔ ۲۰۷

ای شاه حسن، جور مکن بر گدای خویش
ما بنده توایم، بترس از خدای خویش
خواهند عاشقان دو مراد از خدای خویش:
هجر از برای غیر و وصال از برای خویش
گر دل ز کوی دوست نیامد عجب مدار
جایی نرفته است که آید بجای خویش
ای من گدای کوی تو، گر نیست و رحمتی
باری، نظر دریغ مدار از گدای خویش
صد بار آشنا شده ای با من و هنوز
بیگانه وار می گذری ز آشنای خویش
زاهد، برو، که هست مرا با بتان شهر
آن حالتی که نیست ترا با خدای خویش
حیفست بر جفا که باغیار می کنی
بهر خدا، که حیف مکن بر جفای خویش
قدر جفای تست فزون از وفای ما
پیش جفای تو خجلم از وفای خویش
گم شد دلم، بآه و فغان دیگرش مجوی
پیدا مساز درد سری از برای خویش
چون خاک پای تست هلالی بصد نیاز
ای سرو ناز، سرمکش از خاک پای خویش

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شاه حسن، جور مکن بر گدای خویش
ما بنده توایم، بترس از خدای خویش
هوش مصنوعی: ای شاه حسن، بر گدای خود ظلم نکن، چون ما بندگان تو هستیم. از خداوند خود بترس.
خواهند عاشقان دو مراد از خدای خویش:
هجر از برای غیر و وصال از برای خویش
هوش مصنوعی: عاشقان دو آرزوی بزرگ از خداوند دارند: یکی اینکه دوری از دیگران را بخواهند و دیگر اینکه نزد محبوب خود حاضر شوند.
گر دل ز کوی دوست نیامد عجب مدار
جایی نرفته است که آید بجای خویش
هوش مصنوعی: اگر دل از حضور دوست خبری ندارد، تعجب نکن. جایی نرفته که نتواند به جای خود بازگردد.
ای من گدای کوی تو، گر نیست و رحمتی
باری، نظر دریغ مدار از گدای خویش
هوش مصنوعی: من به عشق تو، که در کوی تو زندگی می‌کنم، اگر رحمتی بر من نیست، از روی محبت خودت هم که شده، به من نگاه سرزنش‌آمیز نکن.
صد بار آشنا شده ای با من و هنوز
بیگانه وار می گذری ز آشنای خویش
هوش مصنوعی: تو بارها با من آشنا شده‌ای اما همچنان به‌گونه‌ای بیگانه از کنار آشنای خود می‌گذری.
زاهد، برو، که هست مرا با بتان شهر
آن حالتی که نیست ترا با خدای خویش
هوش مصنوعی: ای زاهد، دور شو! من در کنار بتان شهر حال و هوایی دارم که تو با خدای خودت نداری.
حیفست بر جفا که باغیار می کنی
بهر خدا، که حیف مکن بر جفای خویش
هوش مصنوعی: غنیمت است که به خاطر خدا و به دلیل نیکی، بی‌انصافی نکنی؛ زیرا این کار را نسبت به خودت نکن.
قدر جفای تست فزون از وفای ما
پیش جفای تو خجلم از وفای خویش
هوش مصنوعی: قدری که تو به من بی‌اعتنایی می‌کنی، بیشتر از وفاداری من به توست. در برابر این بی‌محبتی تو، من از وفاداری خودم شرمنده‌ام.
گم شد دلم، بآه و فغان دیگرش مجوی
پیدا مساز درد سری از برای خویش
هوش مصنوعی: دل من گم شده و دیگر با ناله و گریه نمی‌توانی آن را پیدا کنی؛ برای خودت دردسر درست نکن.
چون خاک پای تست هلالی بصد نیاز
ای سرو ناز، سرمکش از خاک پای خویش
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا، چون خاک پای تو هستم، و برای تو نیاز دارم. لطفاً سر از خاک پای خودت بردار و به من نگاه کن.

حاشیه ها

1397/08/11 00:11
عباسی - فسا

سلام
در مصرع چهارم
هجر از برای غیر و وصال از براه خویش
براه اشتباه تایپی داره
برای صحیح است
هجر از برای غیر و وصال از برای خویش