گنجور

شمارهٔ ۱۹۸

زاهد، بکنج صومعه می نوش و مست باش
یعنی که دوزخی شدی، آتش پرست باش
ای سرو، اعتدال قدش نیست چون ترا
خواهی بلند جلوه نما، خواه پست باش
در خون نشسته ایم، بخون ریز بر مخیز
بنشین دمی و همدم اهل نشست باش
ای دل، سری ز عالم آزادگی برآر
یعنی بقید عشق کسی پای بست باش
مگشا زبان طعنه، هلالی، بعیب کس
ما را چه کار؟ گو: دگری هر چه هست باش!

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زاهد، بکنج صومعه می نوش و مست باش
یعنی که دوزخی شدی، آتش پرست باش
هوش مصنوعی: ای زاهد، در گوشه‌ی صومعه بنشین و بنوش و مست باش، زیرا که تو به دوزخی تبدیل شده‌ای و آتش را پرستش می‌کنی.
ای سرو، اعتدال قدش نیست چون ترا
خواهی بلند جلوه نما، خواه پست باش
هوش مصنوعی: ای سرو، تو همچنان که قد بلندی داری، می‌توانی با جلوه‌ات خود را زیباتر نشان دهی، حتی اگر قدت کوتاه باشد.
در خون نشسته ایم، بخون ریز بر مخیز
بنشین دمی و همدم اهل نشست باش
هوش مصنوعی: ما در غم و اندوه عمیقی به سر می‌بریم، اما تو هم اکنون کمی آرام بگیر و با جمعی که در این حال هستند، هم صحبت شو.
ای دل، سری ز عالم آزادگی برآر
یعنی بقید عشق کسی پای بست باش
هوش مصنوعی: ای دل، به عالم آزادگی و رهایی توجه کن و به خاطر عشق کسی، خود را به قید و بند آن عشق بسپار.
مگشا زبان طعنه، هلالی، بعیب کس
ما را چه کار؟ گو: دگری هر چه هست باش!
هوش مصنوعی: زبان خود را به طعنه باز نکن، هلالی، عیب کسی به ما چه مربوط است؟ بگو که دیگری هرچه هست، باشد!