گنجور

شمارهٔ ۱۹۴

عید شد، هر گوشه، خلقی ماه نو دارد هوس
گوشه ابرو نمودی، ماه ما اینست و بس
هست فردا عید و هر کس ماه نو دارد هوس
عید ما روی تو و ماه نو ابروی تو بس
میروی خندان و میگویی: مبارک باد عید!
همچو عید ما مبارک نیست عید هیچ کس
در غمت، گر جان بدشواری دهم، معذور دار
زانکه دل تنگست و آسان بر نمی آید نفس
یار رفت، ای دل، چه سود از ناله شبگیر تو؟
صاحب محمل فراغت دارد از بانگ جرس
ناله میکردم، سگ کویش بفریادم رسید
من سگ کویی کز آنجا آید این فریاد رس
پیش رخسار تو دل در سینه دارد اضطراب
همچو آن مرغی، که باشد موسم گل در قفس
گر دل و جان هلالی ز آتش غم سوخت سوخت
بر سر کوی تو گو: هرگز مباش این خار و خس

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید شد، هر گوشه، خلقی ماه نو دارد هوس
گوشه ابرو نمودی، ماه ما اینست و بس
هوش مصنوعی: عید فرا رسیده و در هر گوشه، مردم به زیبایی و جذابیت دیگری فکر می‌کنند. اما تو با اشاره‌ای به ابرویت نشان دادی که زیبایی واقعی متعلق به ماست و هیچ چیز دیگری مهم نیست.
هست فردا عید و هر کس ماه نو دارد هوس
عید ما روی تو و ماه نو ابروی تو بس
هوش مصنوعی: فردا روز عید است و هر کسی به دنبال ماه نو می‌باشد، اما آرزوی عید من تنها زیبایی چهره تو و ابروی ماه‌مانند توست.
میروی خندان و میگویی: مبارک باد عید!
همچو عید ما مبارک نیست عید هیچ کس
هوش مصنوعی: تو با لبخند می‌روی و می‌گویی: عیدتان مبارک! اما عید من به خوشی عید هیچ کس نیست.
در غمت، گر جان بدشواری دهم، معذور دار
زانکه دل تنگست و آسان بر نمی آید نفس
هوش مصنوعی: اگر در غم تو جانم را به سختی هم بدهم، مرا عذر بپذیر، زیرا دل من تنگ است و نفس کشیدن برایم آسان نیست.
یار رفت، ای دل، چه سود از ناله شبگیر تو؟
صاحب محمل فراغت دارد از بانگ جرس
هوش مصنوعی: دوست رفت و دل من، چه فایده‌ای از ناله‌های شبانه‌ام دارد؟ صاحب کاروان آرامش دارد و از صدای زنگ شتر بی‌خبر است.
ناله میکردم، سگ کویش بفریادم رسید
من سگ کویی کز آنجا آید این فریاد رس
هوش مصنوعی: من به شدت ناله و زاری می‌کردم و در این حال، دوستی از کوی او به فریادم رسید. این دوستی که از راهی دور برای کمک به من آمد، همان کسی بود که صدای ناله‌ام را شنید و به یاری‌ام شتافت.
پیش رخسار تو دل در سینه دارد اضطراب
همچو آن مرغی، که باشد موسم گل در قفس
هوش مصنوعی: دل من در پیش روی تو بی‌قراری می‌کند، مانند پرنده‌ای که در فصل گل در قفس گیر افتاده است.
گر دل و جان هلالی ز آتش غم سوخت سوخت
بر سر کوی تو گو: هرگز مباش این خار و خس
هوش مصنوعی: اگر دل و جان هلالی از شدت غم بسوزد، بر سر کوی تو بگو: هرگز نباش این خار و خس. این شعر به نوعی بیانگر این است که در این مسیر، مشکلات و سختی‌ها نباید مانع عشق و محبت شوند و باید همواره به زیبایی و ارزش‌های بالا توجه داشت.