شمارهٔ ۱۹۰
یار من، وه! که مرا یار نداند هرگز
قدر یاران وفادار نداند هرگز
خوش طبیبیست مسیحا دم و جان بخش ولی
چاره عاشق بیمار نداند هرگز
دردمندی، که چو من، تلخی هجران نچشید
لذت شربت دیدار نداند هرگز
ما کجا قدر تو دانیم؟ که یک موی ترا
هیچ کس قیمت و مقدار نداند هرگز
تا رخت هست کسی کی طرف گل بیند؟
مگر آنکس که گل از خار نداند هرگز
درد خود با تو چه گویم؟ که دل نازک تو
حال دلهای گرفتار نداند هرگز
از هلالی مطلب هوش، که آن مست خراب
شیوه مردم هشیار نداند هرگز
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یار من، وه! که مرا یار نداند هرگز
قدر یاران وفادار نداند هرگز
هوش مصنوعی: دوست من، وای بر من که او هرگز دوستی واقعی را نشناخت و ارزش یاران وفادار را نخواهد دانست.
خوش طبیبیست مسیحا دم و جان بخش ولی
چاره عاشق بیمار نداند هرگز
هوش مصنوعی: مسیحا، پزشک خوشطبع و جانبخش است، اما هرگز نمیتواند درد و مشکل عاشق بیمار را درمان کند.
دردمندی، که چو من، تلخی هجران نچشید
لذت شربت دیدار نداند هرگز
هوش مصنوعی: کسی که مانند من از درد جدایی رنج نبرده است، هرگز طعم شیرین ملاقات را نخواهد چشید.
ما کجا قدر تو دانیم؟ که یک موی ترا
هیچ کس قیمت و مقدار نداند هرگز
هوش مصنوعی: ما چگونه میتوانیم ارزش تو را درک کنیم؟ که حتی هیچکس نتواند برای یک موی تو قیمت و ارزشی تعیین کند.
تا رخت هست کسی کی طرف گل بیند؟
مگر آنکس که گل از خار نداند هرگز
هوش مصنوعی: تا زمانی که انسان دغدغههای مادی و دنیوی دارد، به زیباییها و لحظات خوب زندگی توجهی نمیکند. فقط کسی میتواند به زیباها نظر کند که بداند زیبایی واقعی در زندگی چیست و درد و رنج را درک کرده باشد.
درد خود با تو چه گویم؟ که دل نازک تو
حال دلهای گرفتار نداند هرگز
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از درد خود با تو سخن بگویم؟ زیرا دل حساس تو هیچگاه حال دلهای دردمند را درک نخواهد کرد.
از هلالی مطلب هوش، که آن مست خراب
شیوه مردم هشیار نداند هرگز
هوش مصنوعی: به هوش و ذکاوت هلالی توجه کن، زیرا آن مستی که در نشئگی است، هرگز نمیتواند شیوه و رفتار افراد هوشیار را درک کند.