گنجور

شمارهٔ ۱۸

گفتگوی عقل در خاطر فرو ناید مرا
بنده سلطان عشقم، تا چه فرماید مرا؟
بسکه کردم گریه پیش مردم و سودی نداشت
بعد ازین بر گریه خود خنده میآید مرا
بسته زلف پریرویان شدن از عقل نیست
لیک من دیوانه ام، زنجیر میباید مرا
وعده وصل توام داد اندکی تسکین دل
تا رخ خوبت نبینم دل نیاساید مرا
وه! که خواهد شد، هلالی، خانه عمرم خراب
جان غم فرسوده چند از غم بفرساید مرا؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتگوی عقل در خاطر فرو ناید مرا
بنده سلطان عشقم، تا چه فرماید مرا؟
هوش مصنوعی: در ذهن من، تنها گفتگوهای عقلانی نمی‌گذرد. من غلام عشق‌ام و منتظر هستم ببینم عشق از من چه می‌خواهد.
بسکه کردم گریه پیش مردم و سودی نداشت
بعد ازین بر گریه خود خنده میآید مرا
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در مقابل دیگران گریه کرده‌ام و هیچ نتیجه‌ای نداشته است. حالا احساس می‌کنم به‌جای گریه، باید به آن بخندم.
بسته زلف پریرویان شدن از عقل نیست
لیک من دیوانه ام، زنجیر میباید مرا
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت زلف‌های دختران زیبا فراتر از عقل و درک انسان‌هاست. اما من، که دیوانه‌ام، نیاز به زنجیری دارم که مرا به آنها وصل کند.
وعده وصل توام داد اندکی تسکین دل
تا رخ خوبت نبینم دل نیاساید مرا
هوش مصنوعی: مژده‌ی وصال تو باعث شد که کمی از درد دل من کاسته شود، اما تا زمانی که چهره‌ی زیبایت را نبینم، دل من آرامش نخواهد یافت.
وه! که خواهد شد، هلالی، خانه عمرم خراب
جان غم فرسوده چند از غم بفرساید مرا؟
هوش مصنوعی: آه! چه خواهد شد، هلالی، وقتی که عمرم به پایان رسد و خانه‌ام خراب شود، آیا چندین غم که جانم را رنج می‌دهد، از من رهایی می‌یابد؟

خوانش ها

18 غزل هلالی جغتایی به خوانش ااا راستین معتبرزاده ااا تکنوازی تار استاد فرهنگ شریف در آواز اصفهان ااا