گنجور

شمارهٔ ۱۶۴

مرا، چون دیگران، یاد گل و گلشن نمی‌آید
به غیر از عاشقی کار دگر از من نمی‌آید
هوس دارم که: دوزم چاک دل از تار گیسویش
ولی چندان گره دارد، که در سوزن نمی‌آید
تعجب چیست گر من در وصالش فارغم از گل؟
کسی را پیش یوسف یاد پیراهن نمی‌آید
منور شد به تشریف قدومش خانه چشمم
بلی، جز مردمی از دیده روشن نمی‌آید
تو بدخویی، که داری قصد جان عاشقان، ور نه
کسی را از برای عاشقی کشتن نمی‌آید
به جای خاک پایش توتیا جستم، ندانستم
که: کار سرمه از خاکستر گلخن نمی‌آید
هلالی اشک می‌بارد، برو دامن‌کشان مگذر
تعلل چیست؟ چون گردی بر آن دامن نمی‌آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا، چون دیگران، یاد گل و گلشن نمی‌آید
به غیر از عاشقی کار دگر از من نمی‌آید
هوش مصنوعی: من مانند دیگران به یاد گل و باغ نمی‌افتم و جز عشق ورزیدن هیچ کار دیگری از من برنمی‌آید.
هوس دارم که: دوزم چاک دل از تار گیسویش
ولی چندان گره دارد، که در سوزن نمی‌آید
هوش مصنوعی: آرزو دارم که دل خود را با تار موی او بدوزم، اما او آن‌قدر پیچیده و گره‌خورده است که به سوزن نمی‌رود.
تعجب چیست گر من در وصالش فارغم از گل؟
کسی را پیش یوسف یاد پیراهن نمی‌آید
هوش مصنوعی: تعجبی نیست اگر من در محبت او از زیبایی‌های دنیا غافل شوم. هیچ‌کس در برابر یوسف به یاد پیراهن نمی‌افتد.
منور شد به تشریف قدومش خانه چشمم
بلی، جز مردمی از دیده روشن نمی‌آید
هوش مصنوعی: خانه چشمم روشن و پرنور شد به خاطر ورود او، اما جز افرادی با دل‌های روشن و پاک از نظر من پیدایشان نمی‌شود.
تو بدخویی، که داری قصد جان عاشقان، ور نه
کسی را از برای عاشقی کشتن نمی‌آید
هوش مصنوعی: تو قلبت پر از کینه است و قصد داری عاشقان را نابود کنی، اما هیچ‌کس برای عشق ورزیدن به دیگران، قصد کشتن ندارد.
به جای خاک پایش توتیا جستم، ندانستم
که: کار سرمه از خاکستر گلخن نمی‌آید
هوش مصنوعی: در جستجوی چیز ارزشمندی به جای جستجوی خاک پای او، به دنبال ماده‌ای برای سرمه بودم، ولی متوجه نشدم که نمی‌توان از خاکستر کوره‌پزخانه چیزی باارزش به دست آورد.
هلالی اشک می‌بارد، برو دامن‌کشان مگذر
تعلل چیست؟ چون گردی بر آن دامن نمی‌آید
هوش مصنوعی: هلالی با چشمان اشک‌آلود می‌گوید، چرا همچنان در جا می‌مانی و تعلل می‌کنی؟ چون هیچ گرد و غباری روی دامن نگاهت نمی‌نشیند.