شمارهٔ ۱۶۰
دلا، گر عاشقی، بنشین، که جانانت برون آید
بر آن در منتظر میباش، تا جانت برون آید
اگر صد سال آب از گریه بر آتش زند چشمم
هنوز از سینه من سوز هجرانت برون آید
ز تاب آتش می، چون عرق ریزد گل رویت
زلال رحمت از چاه زنخدانت برون آید
چه بینم آفتابی را، که از جیب فلک سر زد؟
خوش آن ماهی، که هر صبح، از گریبانت برون آید
سوار خاک میدان توام، آهسته جولان کن
نمیخواهم که گردی هم ز میدانت برون آید
هلالی، خواستی کز ضعف تن افغان کنی اما
تو آن قوت کجا داری، که افغانت برون آید؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلا، گر عاشقی، بنشین، که جانانت برون آید
بر آن در منتظر میباش، تا جانت برون آید
هوش مصنوعی: اگر عاشق هستی، آرام بنشین و منتظر باش، زیرا ممکن است جانت از شدت عشق بیرون بیافتد.
اگر صد سال آب از گریه بر آتش زند چشمم
هنوز از سینه من سوز هجرانت برون آید
هوش مصنوعی: اگر صد سال هم با اشکهایم بر آتش اشتیاقم آب بریزم، باز هم دل من از سوز فراق تو آرام نخواهد گرفت.
ز تاب آتش می، چون عرق ریزد گل رویت
زلال رحمت از چاه زنخدانت برون آید
هوش مصنوعی: وقتی که حرارت شراب به اوج خود میرسد، چهره تو مانند گل عرق میکند و از چاه جذابیت و دلربایی تو، رحمت و لطفی پاک و زلال برمیآید.
چه بینم آفتابی را، که از جیب فلک سر زد؟
خوش آن ماهی، که هر صبح، از گریبانت برون آید
هوش مصنوعی: من چه چیزی میبینم که خورشیدی از آسمان بیرون آمده است؟ خوش به حال آن ماهی، که هر روز صبح از دامن تو بیرون میآید.
سوار خاک میدان توام، آهسته جولان کن
نمیخواهم که گردی هم ز میدانت برون آید
هوش مصنوعی: من در این میدان به آرامی حرکت میکنم و نمیخواهم که حتی ذرهای از خاک این میدان به بیرون برود.
هلالی، خواستی کز ضعف تن افغان کنی اما
تو آن قوت کجا داری، که افغانت برون آید؟
هوش مصنوعی: هلالی، تو میخواهی از روی ضعف، فریاد و ناله کنی، اما آن نیروی لازم را برای این کار نداری که صدایت به گوش دیگران برسد؟