گنجور

شمارهٔ ۱۵۴

ماه من، زلف شب قدرست و رویت روز عید
در سر ماهی شب و روزی باین خوبی که دید؟
سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید
غیر آن قامت، که من دیدم، قیامت را که دید؟
آن زنخدان را، که پر کردند ز آب زندگی
بر کفم نه، کز کمال نازکی خواهد چکید
چون در آغوشت گرفتم قالب من جان گرفت
غالبا جان آفرین جسم تو از جان آفرید
چون کف پایت نهادی بر دلم آرام یافت
دست ازو گر باز داری، همچنان خواهد تپید
چونکه بگذشتی تو اشک من روان شد از پیت
عزم پابوس تو دارد، هر کجا خواهد رسید
میکشم بار غم از هجران و این کوه بلاست
من ندانم کین بلا را تا یکی خواهم کشید؟
وه! چه پیش آمد، هلالی، کان غزال مشکبوی
ناگهان از من رمید و با رقیبان آرمید؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماه من، زلف شب قدرست و رویت روز عید
در سر ماهی شب و روزی باین خوبی که دید؟
هوش مصنوعی: ای ماه من، زلف تو مانند شب قدر و چهره‌ات مانند روز عید است. در میان روز و شب، به این زیبایی که تو می‌بینی، چه زمانی را می‌توانم تصور کنم؟
سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید
غیر آن قامت، که من دیدم، قیامت را که دید؟
هوش مصنوعی: سرو من به قد و قامتش ایستاد و به خاطر زیبایی‌اش، دنیایی جدید به وجود آمد. علاوه بر این قامت، آیا کسی دیگری را که زیبایش را ببیند، توانسته است قیامت را ببیند؟
آن زنخدان را، که پر کردند ز آب زندگی
بر کفم نه، کز کمال نازکی خواهد چکید
هوش مصنوعی: آن لبخند زیبا را که پر از لحظات شگفت‌انگیز زندگی است، نه، چون زیبایی آن به قدری ظریف است که ممکن است به زودی از بین برود.
چون در آغوشت گرفتم قالب من جان گرفت
غالبا جان آفرین جسم تو از جان آفرید
هوش مصنوعی: وقتی در آغوشت هستم، احساسی تازه و زنده به من دست می‌دهد. گویا وجود من با محبت تو جان می‌گیرد و وجود تو به روح من زندگی می‌بخشد.
چون کف پایت نهادی بر دلم آرام یافت
دست ازو گر باز داری، همچنان خواهد تپید
هوش مصنوعی: وقتی که پای خود را بر دلم گذاشتی، آرامش پیدا کردم، اما اگر آن را برداری، دل هنوز به تپش ادامه خواهد داد.
چونکه بگذشتی تو اشک من روان شد از پیت
عزم پابوس تو دارد، هر کجا خواهد رسید
هوش مصنوعی: زمانی که تو از کنارم گذشتی، اشک من به طور طبیعی سرازیر شد. این اشک نمی‌تواند بی‌هدف باشد و به دنبال تو خواهد رفت، هر جا که بخواهی.
میکشم بار غم از هجران و این کوه بلاست
من ندانم کین بلا را تا یکی خواهم کشید؟
هوش مصنوعی: من بار سنگین غم جدایی را به دوش می‌کشم و این درد و رنج مانند کوهی بزرگ بر دوشم سنگینی می‌کند. نمی‌دانم این درد چه زمانی تمام خواهد شد و چه مقدار دیگر باید آن را تحمل کنم؟
وه! چه پیش آمد، هلالی، کان غزال مشکبوی
ناگهان از من رمید و با رقیبان آرمید؟
هوش مصنوعی: وا! چه اتفاقی افتاد، هلالی، که غزال خوشبو ناگهان از کنار من فرار کرد و به جمع رقیبانش پیوست؟