گنجور

شمارهٔ ۱۳

آرزومند توام، بنمای روی خویش را
ور نه، از جانم برون کن آرزوی خویش را
جان در آن زلفست، کمتر شانه کن، تا نگسلی
هم رگ جان مرا، هم تار موی خویش را
خوبرو را خوی بد لایق نباشد، جان من
همچو روی خویش نیکو ساز خوی خویش را
چون بکویت خاک گشتم، پایمالم ساختی
پایه بر گردون رساندی خاک کوی خویش را
آن نه شبنم بود ریزان، وقت صبح، از روی گل
گل ز شرمت ریخت بر خاک آبروی خویش را
مرده ام، عیسی دمی خواهم، که یابم زندگی
همره باد صبا بفرست بوی خویش را
بارها گفتم: هلالی، ترک خوبان کن، ولی
هیچ تأثیری ندیدم گفتگوی خویش را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آرزومند توام، بنمای روی خویش را
ور نه، از جانم برون کن آرزوی خویش را
هوش مصنوعی: من مشتاق دیدن تو هستم و از تو می‌خواهم که چهره‌ات را به من نشان دهی؛ وگرنه، این آرزو را از دل من ببر و جانم را از این خواسته آزاد کن.
جان در آن زلفست، کمتر شانه کن، تا نگسلی
هم رگ جان مرا، هم تار موی خویش را
هوش مصنوعی: زندگی من به زلف تو وابسته است، کمتر آنها را شانه کن تا نه تنها رگ جانم آسیب ببیند، بلکه موهای خودت نیز آسیب نبیند.
خوبرو را خوی بد لایق نباشد، جان من
همچو روی خویش نیکو ساز خوی خویش را
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهٔ یک انسان نیکو، شایستهٔ رفتار بد نیست. پس ای جان من، همچنان که چهره‌ات زیباست، روح خود را نیز زیبا بساز.
چون بکویت خاک گشتم، پایمالم ساختی
پایه بر گردون رساندی خاک کوی خویش را
هوش مصنوعی: زمانی که به خاک تو تبدیل شدم، مرا زیر پا گذاشتی و این‌گونه مرا به اوج رساندی و از خاک کوی خود به آسمان بردی.
آن نه شبنم بود ریزان، وقت صبح، از روی گل
گل ز شرمت ریخت بر خاک آبروی خویش را
هوش مصنوعی: آن قطرات که صبح بر روی گل‌ها می‌افتاد، ناشی از شرم تو بود که بر زمین آبروی خود را نثار کرد.
مرده ام، عیسی دمی خواهم، که یابم زندگی
همره باد صبا بفرست بوی خویش را
هوش مصنوعی: من مرده‌ام و به یک لحظه زندگی دوباره نیاز دارم؛ می‌خواهم نسیم صبح بویی از خود به من هدیه دهد تا بتوانم زندگی تازه‌ای را تجربه کنم.
بارها گفتم: هلالی، ترک خوبان کن، ولی
هیچ تأثیری ندیدم گفتگوی خویش را
هوش مصنوعی: بارها به هلالی گفتم که از عشق و محبت خوبان دست بردارد، اما هیچ نتیجه‌ای از صحبت‌هایم نگرفتم.

خوانش ها

13 غزل هلالی جغتایی به خوانش ااا راستین معتبرزاده ااا تکنوازی تار استاد فرهنگ شریف در آواز اصفهان ااا