گنجور

شمارهٔ ۱۲۸

دلم، پیش لبت، با جان شیرین در فغان آمد
خدا را، چاره دل کن، که این مسکین بجان آمد
بیا، ای سرو، گلزار جوانی را غنیمت دان
که خواهد نوبهار حسن را روزی خزان آمد
ببزم دیگران، دامن کشان، تا کی توان رفتن؟
بسوی عاشقان هم گاه گاهی میتوان آمد
حیاتی یافتم از وعده قتلش، بحمد الله!
که ما را هر چه در دل بود او را بر زبان آمد
سر زلفت ز بالا بر زمین افتاد و خوشحالم
که بهر خاکساران آیتی از آسمان آمد
ملولم از غم دوران، سبک دوشی کن، ای ساقی
ببر این کوه محنت را، که بر دلها گران آمد
کمند زلف لیلی میکشد از ذوق مجنون را
که از شهر عدم بیخود بصحرای جهان آمد
بامیدی که در پای سگانت جان برافشاند
هلالی، نقد جان در آستین، بر آستان آمد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم، پیش لبت، با جان شیرین در فغان آمد
خدا را، چاره دل کن، که این مسکین بجان آمد
هوش مصنوعی: دل من از غم و ناراحتی در کنار لب‌های تو ناله می‌کند. ای خدا، به فریادم برس و چاره‌ای برای دل بیچاره‌ام بیندیش، زیرا این وضعیت برای من طاقت‌فرسا شده است.
بیا، ای سرو، گلزار جوانی را غنیمت دان
که خواهد نوبهار حسن را روزی خزان آمد
هوش مصنوعی: بیا ای سرو، از زیبایی‌های جوانی بهره ببر زیرا روزی فصل زیبایی به پایان می‌رسد و خزان خواهد آمد.
ببزم دیگران، دامن کشان، تا کی توان رفتن؟
بسوی عاشقان هم گاه گاهی میتوان آمد
هوش مصنوعی: وقت آن رسیده که دیگران را رها کنم و به سوی عاشقان بیایم. اما آیا می‌توانم همچنان به راه خود ادامه دهم؟ گاهی اوقات باید به سادگی به سوی عشق و محبت گام بردارم.
حیاتی یافتم از وعده قتلش، بحمد الله!
که ما را هر چه در دل بود او را بر زبان آمد
هوش مصنوعی: من از تهدید به کشته شدن او به نوعی زندگی جدیدی پیدا کردم و خدا را شکر می‌کنم که احساسات و رازهای دل ما بالاخره بر زبان آمد.
سر زلفت ز بالا بر زمین افتاد و خوشحالم
که بهر خاکساران آیتی از آسمان آمد
هوش مصنوعی: موهای زیبای تو از بالا بر زمین افتاد و من خوشحالم که برای انسان‌های خاکی نشانه‌ای از آسمان فرستاده شد.
ملولم از غم دوران، سبک دوشی کن، ای ساقی
ببر این کوه محنت را، که بر دلها گران آمد
هوش مصنوعی: از غم و اندوه ای که در زندگی دارم، خسته و دلزده‌ام. ای ساقی، لطفاً مرا سبکبار کن و این بار سنگین درد و رنج را از دوش من بردار، چرا که بر دل‌ها بسیار سنگینی می‌کند.
کمند زلف لیلی میکشد از ذوق مجنون را
که از شهر عدم بیخود بصحرای جهان آمد
هوش مصنوعی: زلف‌های لیلی مانند کمندی می‌باشند که مجنون را به سوی خود می‌کشاند. او از دنیای عدم و نا آگاهی به صحرا و دنیای واقعی آمده و تحت تأثیر عشق قرار گرفته است.
بامیدی که در پای سگانت جان برافشاند
هلالی، نقد جان در آستین، بر آستان آمد
هوش مصنوعی: با آرزوی اینکه جانم را مثل قمر در دستان تو بگذارم، با دل و جان آماده به درگاه آمده‌ام.