گنجور

شمارهٔ ۱۰۸

به ناز می‌روَد و سوی کس نمی‌نگرد
هزار آه کشم، یک نفس نمی‌نگرد
گهی به پس روَم و گه سرِ رهش گیرم
ولی چه فایده؟ چون پیش و پس نمی‌نگرد
چو غمزه‌اش ره دین زد چه سود نالهٔ جان؟
که راهزن به فغانِ جرس نمی‌نگرد
کسی که در هوسِ روی ِماه رخساریْست
در آفتاب ز روی هوس نمی‌نگرد
دلم به سینهٔ صد چاک، مشکل آید باز
که مرغ رفته به سوی قفس نمی‌نگرد
خطاست پیش رُخش سوی نو خطان دیدن
کسی به موسم گل، خار و خس نمی‌نگرد
گذشت و سوی هلالی ندید و رحم نکرد
چه طالعسْت که هرگز به کس نمی‌نگرد؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به ناز می‌روَد و سوی کس نمی‌نگرد
هزار آه کشم، یک نفس نمی‌نگرد
هوش مصنوعی: دوست زیبای من به راه می‌رود و به هیچ‌کس توجهی نمی‌کند. من هزاران آه می‌کشم، اما او حتی یک لحظه هم به من نگاه نمی‌کند.
گهی به پس روَم و گه سرِ رهش گیرم
ولی چه فایده؟ چون پیش و پس نمی‌نگرد
هوش مصنوعی: گاهی من به او نزدیک می‌شوم و گاهی مسیر او را در دست می‌گیرم، اما چه فایده دارد؟ چون او نه به جلو نگاه می‌کند و نه به عقب.
چو غمزه‌اش ره دین زد چه سود نالهٔ جان؟
که راهزن به فغانِ جرس نمی‌نگرد
هوش مصنوعی: اگر دلبری با ناز و عشوه به راه دین قدم بگذارد، ناله و فریاد جان چه فایده‌ای دارد؟ چرا که دزدی که در کمین است، به صدای زنگ یا جرس توجهی ندارد.
کسی که در هوسِ روی ِماه رخساریْست
در آفتاب ز روی هوس نمی‌نگرد
هوش مصنوعی: کسی که آرزوی دیدن چهره زیبایی را دارد، در روشنایی روز به خاطر این آرزو به آفتاب نگاه نمی‌کند.
دلم به سینهٔ صد چاک، مشکل آید باز
که مرغ رفته به سوی قفس نمی‌نگرد
هوش مصنوعی: دل من به شدت آتش می‌گیرد و نگرانی‌هایم افزایش می‌یابد، چرا که پرنده‌ای که به دوردست‌ها پرواز کرده، دیگر به قفس نگاه نمی‌کند و به سوی گذشته برنمی‌گردد.
خطاست پیش رُخش سوی نو خطان دیدن
کسی به موسم گل، خار و خس نمی‌نگرد
هوش مصنوعی: دیدن نیکویی‌های زندگی و زیبایی‌ها در جایی که تنها زشتی‌ها و مشکلات وجود دارد، اشتباه است. مانند این که کسی در زمان گل‌های زیبا، به خار و علف‌های بی‌ارزش توجه کند.
گذشت و سوی هلالی ندید و رحم نکرد
چه طالعسْت که هرگز به کس نمی‌نگرد؟
هوش مصنوعی: گذشت و به هلالی توجه نکرد و رحم نکرد. چه سرنوشت عجیبی است که هیچ کس به کسی نگاه نمی‌کند.