شمارهٔ ۱۰۰
چو از داغ فراقت شعله حسرت به جان افتد
چنان آهی کشم از دل، که آتش در جهان افتد
سجود آستانت چون میسر نیست میخواهم
که آنجا کشته گردم، تا سرم بر آستان افتد
نماند از سیل اشک من زمین را یک بنا محکم
کنون ترسم که نقصان در بنای آسمان افتد
به راهت چند زار و ناتوان افتم، خوش آن روزی
که از چشمت نگاهی جانب این ناتوان افتد
تن زار مرا هر دم رقیب آزرده میسازد
چنین باشد، بلی، چون چشم سگ بر استخوان افتد
هلالی آن چنان در عاشقی رسوای عالم شد
که پیش از هر سخن افسانه او در میان افتد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو از داغ فراقت شعله حسرت به جان افتد
چنان آهی کشم از دل، که آتش در جهان افتد
هوش مصنوعی: وقتی که درد فراق تو به جانم بیفتد، آنقدر آه عمیق میکشم که انگار آتش در دنیا شعلهور میشود.
سجود آستانت چون میسر نیست میخواهم
که آنجا کشته گردم، تا سرم بر آستان افتد
هوش مصنوعی: وقتی نمیتوانم بر خاک پای تو به سجده بیفتم، آرزو دارم که در آنجا جان بدهم، تا سرم به درگاهت برسد.
نماند از سیل اشک من زمین را یک بنا محکم
کنون ترسم که نقصان در بنای آسمان افتد
هوش مصنوعی: از سیل اشک من هیچ نشانی بر زمین باقی نماند؛ حالا میترسم که نقصی در ساختار آسمان به وجود آید.
به راهت چند زار و ناتوان افتم، خوش آن روزی
که از چشمت نگاهی جانب این ناتوان افتد
هوش مصنوعی: به هرز و بیقدری زندگی میکنم و از پا افتادهام، اما خوشحالم از روزی که تو نگاهی به من بیندازی و به حال من توجه کنی.
تن زار مرا هر دم رقیب آزرده میسازد
چنین باشد، بلی، چون چشم سگ بر استخوان افتد
هوش مصنوعی: بدن ضعیف و رنجور من هر لحظه با حسادت و آزار روبهرو میشود. گویی این وضعیت شبیه است به وقتی که چشم یک سگ به تکهای استخوان میافتد.
هلالی آن چنان در عاشقی رسوای عالم شد
که پیش از هر سخن افسانه او در میان افتد
هوش مصنوعی: هلالی به قدری در عشق معروف و شناخته شده شد که قبل از هر گفتگویی، داستان او بر سر زبانها میافتد.

هلالی جغتایی