گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳

تخت مرصع گرفت شاه ملمع بدن
جیب مرقع درید شاهد گل‌پیرهن
ساغر سیمین شکست ساقی زرین قدح
پیکر پروانه سوخت شمع زمرد لگن
آتش موسی گرفت در کمر کوهسار
شعله به گردون رساند آه دل کوهکن
حضرت خضر فلک خلعت خضرا گرفت
یافت به عمر دراز چشمهٔ ظلمت وطن
شمع فلک را نشاند شعشعهٔ آفتاب
شعله در انجم فگند مشعل آن انجمن
ارقم طاق فلک شمع جهان‌تاب را
تیغ زبان تیز کرد، گرم شد اندر سخن
شعبده‌باز سپهر ز آتش پنهان مهر
بر صفت اژدها ریخت شرر از دهن
خاتم زرینه داد دست سلیمان پناه
صبح به صحرا فتاد از بغل اهرمن
گفت فلک: نیست اینؤ بلکه در ایوان عرش
چتر سعادت زدند بهر حسین و حسن
مهر و مه از دست آن لعل و در بحر کان
سرو و گل از آب این جان و دل مرد و زن
هر دو بر اوج کمال همچو مه و آفتاب
هر دو به باغ جمال چون سمن و یاسمن
هر دو شه یک بساط، هر دو در یک صدف
هر دو مه یک فلک، هر دو گل یک چمن
شیفتهٔ باغ آن غنچهٔ خضرا لباس
سوختهٔ داغ این لالهٔ خونین کفن
بندهٔ هندوی آن افسر ترک ختا
صید سگ کوی این آهوی دشت ختن
سر علم عهد آن بیضهٔ بیضافروغ
مهره‌کش مهد این زهرهٔ زهرابدن
والد ایشان قریش، مولد ایشان حجاز
منبع ایشان فرات، معدن ایشان عدن
ناقهٔ ایشان حلیم، چون دل سلمی سلیم
مهرهٔ دل در مهار، رشتهٔ جان در رسن
خارخور و بارکش، نرم‌رو و سخت‌کوش
گرگ‌در و شیرگیر، کرگدن پیل‌تن
لعل تراز جُلش حضرت سلمان فارس
شانه‌کش کاکلش حضرت ویس قرن
زهرع‌جبینان ظهور کرده ز کوهان او
همچو طلوع سهیل از سر کوه یمن
صحن چراگاه او خاک رفیعی، که هست
خار و خس آن زمین زشک گل نسترن
کاش ز خاک هرات بر لب آب فرات
بختی بخت افگند رخت من و بخت من
یا فگند بر سرم سایه همای حجاز
تا شود این استخوان طعمهٔ زاغ و زغن
ماه جمال حسن گفت و کمال حسین
نظم هلالی گرفت حسن کلام حسن
رفته فروغ بصر، مرده چراغ نظر
کرده دلم را حزین گوشهٔ بیت‌الحزن
چشم و چراغ منید گر نظری افگنید
باز شود این چراغ در نظرم شعله‌زن
چند بود در بلا خاطر من مبتلا؟
چند بود در محن، سینهٔ من ممتحن؟
نفس دغل از درون گام نه و دام نه
دیو دنی از برون راهزن و چاه‌کن
رشتهٔ جان تاب زد، آتش دل سرکشید
شمع صفت سوختم مردم از این سوختن
برفگنم جامه را در شکنم خامه را
ختم کنم بر دعا مهر نهم بر دهن
ظل شما بسته‌ام نور شما برده‌ام
تا فگند ظل و نور بر دل حانم علن
جان شما غرق نور، نور شما در حضور
تا فتد از ابر فیض سایه به خار و سمن

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تخت مرصع گرفت شاه ملمع بدن
جیب مرقع درید شاهد گل‌پیرهن
هوش مصنوعی: شاه با تختی زینت‌کاری شده نشسته است و در کنار او، خوبرویی با پیراهن گلدار دیده می‌شود که جیبش را پاره کرده است.
ساغر سیمین شکست ساقی زرین قدح
پیکر پروانه سوخت شمع زمرد لگن
هوش مصنوعی: ساقی با قدح طلایی، جام نقره‌ای را شکست و پیکر پروانه‌ای را که در آتش سوخت، مشاهده کرد. شمعی با رنگ سبز در داخل لگن روشن بود.
آتش موسی گرفت در کمر کوهسار
شعله به گردون رساند آه دل کوهکن
هوش مصنوعی: آتش موسی در دامن کوه زبانه کشید و شعله‌های آن به آسمان رسید، این تصویر نشان‌دهنده‌ی درد و دلسوزی کوه‌کن است که از دل پریشانش برمی‌خیزد.
حضرت خضر فلک خلعت خضرا گرفت
یافت به عمر دراز چشمهٔ ظلمت وطن
هوش مصنوعی: حضرت خضر، نماد زندگی جاودانه و برازندگی، به لطف الهی به نشانه‌ای از سبزی و حیات دست یافت و در طول عمرش، در دنیایی که پر از تاریکی و نارسایی است، به جستجوی حقیقت و روشنی ادامه داد.
شمع فلک را نشاند شعشعهٔ آفتاب
شعله در انجم فگند مشعل آن انجمن
هوش مصنوعی: شعلهٔ آفتاب در آسمان درخشید و نورش را به ابرها و ستاره‌ها پخش کرد و همچون مشعلی در جمع آسمانیان بدرخشید.
ارقم طاق فلک شمع جهان‌تاب را
تیغ زبان تیز کرد، گرم شد اندر سخن
هوش مصنوعی: ستاره‌های آسمان با تیز کردن زبان، روشنایی بخش جهان را به سخن آوردند و جوش و خروش در کلام پدید آمد.
شعبده‌باز سپهر ز آتش پنهان مهر
بر صفت اژدها ریخت شرر از دهن
هوش مصنوعی: آسمان مانند یک شعبده‌باز در خفا، شعله‌های نور خورشید را که به صورت آتشین و شگفت‌انگیز است، بر ویژگی‌های اژدها می‌پاشد و جرقه‌هایی از دهان آن می‌ریزد.
خاتم زرینه داد دست سلیمان پناه
صبح به صحرا فتاد از بغل اهرمن
هوش مصنوعی: سلیمان، که صاحب قدرت و حکمت بسیار است، خاتمی زرین را به دست می‌گیرد. در صبحگاهان، او به دل صحرا می‌روید و از کنار موجودات شرور و منفی عبور می‌کند.
گفت فلک: نیست اینؤ بلکه در ایوان عرش
چتر سعادت زدند بهر حسین و حسن
هوش مصنوعی: فلک گفت: این چیزها نیست، بلکه در مکان بالای آسمان، خوشبختی برای حسین و حسن سایه افکنده‌اند.
مهر و مه از دست آن لعل و در بحر کان
سرو و گل از آب این جان و دل مرد و زن
هوش مصنوعی: خورشید و ماه از زیبایی آن گوهر گرانبها می‌درخشند و در دنیای عشق، درخت سرو و گل از جان و دل مردان و زنان تجلی می‌یابند.
هر دو بر اوج کمال همچو مه و آفتاب
هر دو به باغ جمال چون سمن و یاسمن
هوش مصنوعی: هر دو به بالاترین درجه زیبایی و کمال رسیده‌اند، همچون ماه و خورشید. هر دو در باغ زیبایی مانند گل سمن و یاسمن درخشان و دل‌انگیز هستند.
هر دو شه یک بساط، هر دو در یک صدف
هر دو مه یک فلک، هر دو گل یک چمن
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگی‌های مشترک و نزدیکی دو شخصیت یا موجود اشاره دارد. این دو نفر در یک وضعیت مشابه و چه به لحاظ ظاهری و چه به لحاظ جذابیت، یکسان هستند. هر دو در یک محیط و شرایط یکسان قرار دارند و به نوعی تضاد یا تفاوتی در بینشان دیده نمی‌شود؛ به عبارتی، هر کدام از آنها مثل دیگری است و این شباهت‌ها باعث شده که آنها به هم نزدیک‌تر شوند.
شیفتهٔ باغ آن غنچهٔ خضرا لباس
سوختهٔ داغ این لالهٔ خونین کفن
هوش مصنوعی: دل باخته‌ام به زیبایی باغ، جایی که غنچه‌ی سبز در آن رشد کرده است. این لاله‌ی سرخ که در آتش سوخته، گواهی بر درد و رنجی است که به خاطر آن زیبایی‌ها تحمل می‌شود.
بندهٔ هندوی آن افسر ترک ختا
صید سگ کوی این آهوی دشت ختن
هوش مصنوعی: من خدمت‌گزار کسی هستم که از سرزمین ترک‌نشین ختا آمده است، و در جستجوی شکار، سگم را به دنبال آهویی از دشت ختن فرستاده‌ام.
سر علم عهد آن بیضهٔ بیضافروغ
مهره‌کش مهد این زهرهٔ زهرابدن
هوش مصنوعی: در روزگاری که علم و دانش در اوج خود قرار دارد، دنیای بدون نور و آگاهی، شبیه به تخم مرغی است که به آن ماده‌ای برای رشد و زندگی اضافه نشده و در نتیجه، زندگی در آن به شکل ناامیدکننده‌ای ادامه می‌یابد.
والد ایشان قریش، مولد ایشان حجاز
منبع ایشان فرات، معدن ایشان عدن
هوش مصنوعی: پدران و مادران آن‌ها از قبیله قریش هستند، جایی که به دنیا آمده‌اند حجاز است. منبع آب آن‌ها فرات می‌باشد و معدن آن‌ها عدن است.
ناقهٔ ایشان حلیم، چون دل سلمی سلیم
مهرهٔ دل در مهار، رشتهٔ جان در رسن
هوش مصنوعی: شتر آن‌ها آرام و صبور است، مانند دل سلمی که از محبت سیراب شده. رشته‌ی احساساتش به خوبی در دست دارد و پیوند جانش به زندگی محکم است.
خارخور و بارکش، نرم‌رو و سخت‌کوش
گرگ‌در و شیرگیر، کرگدن پیل‌تن
هوش مصنوعی: در این بیت، نشان داده شده که موجوداتی با ویژگی‌های متفاوت در کنار هم قرار دارند. بعضی از آن‌ها مانند خارخور و بارکش، نرم و بااستقامت هستند، در حالی که دیگران مانند گرگ و شیر و کرگدن از قدرت و تنومندی بیشتری برخوردارند. این توصیف نماد ویژگی‌های مختلف موجودات و تنوع در قدرت و ویژگی‌های آنهاست.
لعل تراز جُلش حضرت سلمان فارس
شانه‌کش کاکلش حضرت ویس قرن
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت دو شخصیت مذهبی اشاره می‌کند. او به شباهت زیبایی‌های حضرت سلمان فارسی و حضرت ویس قرنی اشاره می‌کند، به‌طوری که گویی زیبایی خاصی دارند که آن‌ها را در نظر دیگران برجسته و دوست‌داشتنی کرده است. شاعر با زبان توصیفی خود، شگفتی و شکوه این دو شخصیت را به تصویر می‌کشد.
زهرع‌جبینان ظهور کرده ز کوهان او
همچو طلوع سهیل از سر کوه یمن
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت افرادی که پیشانی بلندی دارند، مثل ظهور ستاره سهیل از بالای کوه یمن است.
صحن چراگاه او خاک رفیعی، که هست
خار و خس آن زمین زشک گل نسترن
هوش مصنوعی: و زمین چراگاه او از خاک نرم و خوب است، اما در اینجا هم خار و علف‌های بی‌ارزش وجود دارد که نشان از زیبایی و لطافت گل نسترن دارد.
کاش ز خاک هرات بر لب آب فرات
بختی بخت افگند رخت من و بخت من
هوش مصنوعی: ای کاش از خاک هرات، در کنار آب فرات، بخت خوبی نصیب من و زندگی‌ام می‌شد.
یا فگند بر سرم سایه همای حجاز
تا شود این استخوان طعمهٔ زاغ و زغن
هوش مصنوعی: ای کاش سایه‌ی پرنده‌ای از حجاز بر سر من بیفتد تا این استخوان‌هایم طعمه‌ای برای مرغان زاغ و زغن شود.
ماه جمال حسن گفت و کمال حسین
نظم هلالی گرفت حسن کلام حسن
هوش مصنوعی: ماه زیبایی حسن را توصیف می‌کند و کمال حسین را به تصویر می‌کشد. کلام حسن همچون هلالی درخشان است که نظم و ترتیب خاصی دارد.
رفته فروغ بصر، مرده چراغ نظر
کرده دلم را حزین گوشهٔ بیت‌الحزن
هوش مصنوعی: چشم‌هایم نورش را از دست داده و چراغ دل من خاموش شده است، این حال من را غمگین کرده و در گوشه‌ای از محضر غم نشسته‌ام.
چشم و چراغ منید گر نظری افگنید
باز شود این چراغ در نظرم شعله‌زن
هوش مصنوعی: شما روشنی و امید من هستید، اگر نگاهی به من بیندازید، این چراغ درونم دوباره شعله‌ور خواهد شد.
چند بود در بلا خاطر من مبتلا؟
چند بود در محن، سینهٔ من ممتحن؟
هوش مصنوعی: چند بار من در مشکلات و رنج‌ها گرفتار شدم و قلبم مورد آزمایش قرار گرفت؟
نفس دغل از درون گام نه و دام نه
دیو دنی از برون راهزن و چاه‌کن
هوش مصنوعی: با احتیاط قدم بردار و به نفس خود که ممکن است فریبکار باشد، توجه کن. در دنیای بیرون نیز با افرادی خطرناک و فریب‌دهنده مواجه خواهی شد که می‌توانند به تو آسیب بزنند.
رشتهٔ جان تاب زد، آتش دل سرکشید
شمع صفت سوختم مردم از این سوختن
هوش مصنوعی: جانم به شدت تحت فشار است و مانند شمعی که می‌سوزد، آتش دل من نیز شعله‌ور شده و باعث می‌شود که از این سوزش و عذاب، به شدت رنج ببرم.
برفگنم جامه را در شکنم خامه را
ختم کنم بر دعا مهر نهم بر دهن
هوش مصنوعی: من لباس خود را به برف می‌زنم و قلم را می‌شکنم، دعا را به پایان می‌رسانم و در دهانم مهر می‌زنم.
ظل شما بسته‌ام نور شما برده‌ام
تا فگند ظل و نور بر دل حانم علن
هوش مصنوعی: من خود را در سایه‌ی وجود شما قرار داده‌ام و روشنایی شما را با خود برده‌ام تا سایه و نور شما را به دل جانم بنشانم.
جان شما غرق نور، نور شما در حضور
تا فتد از ابر فیض سایه به خار و سمن
هوش مصنوعی: وجود شما پر از نور است و نور شما در حضور و جلوه‌گری، چنان‌که سایه‌ی فیض از ابر بر گل‌ها و بوته‌ها می‌افتد.

حاشیه ها

1392/10/27 12:12
محمد صادقیان

بیت 9 (این) بیت 15(الم اعهد) بیت20(زهره)

1392/10/27 12:12
محمد صادقیان

بیت9(این) بین 15(الم اعهد) بیت 20(زهره)