گنجور

بخش ۵

چون ز من پیش، خواجهٔ عارف
آن به اسرار سالکان واقف
مرد معنی حکیم ربانی
باده پیمای فیض یزدانی
آن کهن مست جرعه های ازل
هوشیار دیار علم و عمل
دل و جان دادهٔ ولای علی
نکته پرداز، بر خفی و جلی
فارس عرصهٔ سخن سازی
پیشتاز فوارس تازی
زده کلکش بر آسمان بیرق
فارسی را کلام او رونق
خواجهٔ غزنوی سنایی راد
که به روحش تحیت حق باد
زد در این بحر نقش گویایی
که کند کوثرش جبین سایی
گاهی ابیات برگزیدهٔ او
که سجلّ است بر جریدهٔ او
شوربخش دماغ من گشتی
نمک افشان داغ من گشتی
عندلیب قلم ز طبع حزین
طلبیدی حدیقهٔ دومین
لیک از افسردگی قبول نشد
حالی طبع بوالفضول نشد
تا در این تنگنای وقت رحیل
خامه سر کرد، صور اسرافیل
نقش چندی به ارتجال زدم
آهی از تنگی مجال زدم
بو که منظور اهل دید افتد
وین سیه نامه، روسفید افتد
بعد پنجه هزار شعر گزین
که درآمد به دفتر تدوین
عمر هم در جوار هفتاد است
مشت خالی مرا پر از باد است
رنجه کلکم شد از شکرخایی
شاعری چیست؟ بادپیمایی
عمر در مستی گذاره گذشت
مستعارم به استعاره گذشت
تا یکی وزن و قافیه سنجم
حق به دست من است اگر رنجم
پیشهٔ مبتذل نه کار من است
شاعری عار اعتبار من است
خاصه در روزگار بی نصفت
وندرین عصر بی تمیز صفت
که بجا مانده پشم بافی چند
ژاژ خایان هرزه لافی چند
خام و بی مغز و بی ادب یکسر
در خریّت ز کون خر پَس تر
خِردَم بانگ زد که ای خیره
صفحه تا چند می کنی تیره؟
کم نوشتی به صفحهٔ ایّام؟
داستان سنجیت نگشت تمام؟
دل نفرسودت از سخن سازی؟
داستان دگر چه آغازی؟
چند بر خامه می توان پیچید؟
صفحه کردی سیاه و موی سفید
وقت خاموشی است هرز مجوش
بر زبان بستگان سخن مفروش
هرزه در... می دهی به خمیر
به خران درخور است مشت شعیر
هم ضمیران با وفا رفتند
سینه صافان باصفا رفتند
اندرین عرصه گمرهی از هوش
نغمه پرداز گشته ای کو گوش؟
گفتی و حرف مدعا گفتی
گهری سفتی و به جا سفتی
لیک از آغاز این کساد هنر
به هنرپروران نبودم سر
چو قلم زیر تیغ بالیدم
زخم خوردم سخن سراییدم
مزد و منّت نداشتم خواهش
خاطر آسوده بود با کاهش
چو خروشی که می سراید گوش
کار نبود مرا به ناله نیوش
نالم و ناله سنج خوبش خودم
نمک افشان و سینه ریش خودم
شاید آبی به روی کار آید
خشک دی بگذرد بهار آید
بیند ایّام روی یاران را
پرده سنجان و خوش عیاران را
گوش صاحبدلی نیوشد راز
حسن انجام یابد این آغاز
سخنم بشنود سخندانی
هدیه سازد دعای غفرانی
زیر هر حرف خویش پنهانم
تن گفتار خویش را جانم
هر که ما را به خیر یاد کند
غم و اندوه، جزو باد کند

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون ز من پیش، خواجهٔ عارف
آن به اسرار سالکان واقف
هوش مصنوعی: به نظرم، وقتی که من نیستم، آن استاد عارف به خوبی از اسرار سالکان آگاه است.
مرد معنی حکیم ربانی
باده پیمای فیض یزدانی
هوش مصنوعی: شخصی با درک عمیق و معرفت الهی، از نعمت‌های خداوند استفاده می‌کند و زندگی خود را با خوشی و حکمت می‌گذراند.
آن کهن مست جرعه های ازل
هوشیار دیار علم و عمل
هوش مصنوعی: آن مست قدیمی که از جرعه‌های ابتدایی آفرینش سرمست است، در سرزمین علم و عمل بیدار و آگاه است.
دل و جان دادهٔ ولای علی
نکته پرداز، بر خفی و جلی
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را به محبت و ولایت علی داده‌ام، و در این زمینه، به رازها و معانی نهان و آشکار توجه می‌کنم.
فارس عرصهٔ سخن سازی
پیشتاز فوارس تازی
هوش مصنوعی: سرزمین فارس، میدان هنر گفتار و سخنوری است و در این عرصه، پیشتاز و برتر است.
زده کلکش بر آسمان بیرق
فارسی را کلام او رونق
هوش مصنوعی: با تلاش و نوآوری خود، به کلام فارسی اعتبار و رونق بخشیده و آن را به عرش آسمان رسانده است.
خواجهٔ غزنوی سنایی راد
که به روحش تحیت حق باد
هوش مصنوعی: سنایی، شاعر بزرگ غزنوی، بزرگ‌مردی است که ارادت و احترام به روح او شایسته است و بر روح او درود می‌فرستیم.
زد در این بحر نقش گویایی
که کند کوثرش جبین سایی
هوش مصنوعی: در این دریا، اثری نقش بسته است که چهره‌ی کوثر (نمادی از پاکی و طهارت) را زیر سایه‌اش قرار می‌دهد.
گاهی ابیات برگزیدهٔ او
که سجلّ است بر جریدهٔ او
هوش مصنوعی: گاهی اشعار برگزیده او مانند نشانه‌ای است بر نوشته‌هایش.
شوربخش دماغ من گشتی
نمک افشان داغ من گشتی
هوش مصنوعی: تو باعث شدی که احساس شوری و طراوت در ذهن من ایجاد شود و به اندازه‌ای داغ و پرحرارت گشتم که نمک عشق را بر دلم افشانده‌ای.
عندلیب قلم ز طبع حزین
طلبیدی حدیقهٔ دومین
هوش مصنوعی: ای بلبل، با شعری از دل غمگین خود، باغی دیگر را خواستی.
لیک از افسردگی قبول نشد
حالی طبع بوالفضول نشد
هوش مصنوعی: اما به دلیل افسردگی، حال و هوای بینی‌ی من به سمت تفکر بی‌اثر نرفت.
تا در این تنگنای وقت رحیل
خامه سر کرد، صور اسرافیل
هوش مصنوعی: وقتی که زمان به سختی و تنگنا می‌گذرد و لحظه‌ی وداع نزدیک است، در آن زمان قلم به نوشتن می‌پردازد، همان‌گونه که در نَفَس صور اسرافیل به زندگی نو می‌بخشد.
نقش چندی به ارتجال زدم
آهی از تنگی مجال زدم
هوش مصنوعی: من به طور ناگهانی چندین نقش و تصویر خلق کردم و از دل تنگی و محدودیت، ناله‌ای سر دادم.
بو که منظور اهل دید افتد
وین سیه نامه، روسفید افتد
هوش مصنوعی: اگر این نامه به دست اهل نظر برسد، این نوشته که سیاه و زشت به نظر می‌رسد، در نظر آنها زیبا و قابل احترام خواهد بود.
بعد پنجه هزار شعر گزین
که درآمد به دفتر تدوین
هوش مصنوعی: پس از انتخاب هزاران شعر، آن‌ها را به دقت در دفتر ثبت کن.
عمر هم در جوار هفتاد است
مشت خالی مرا پر از باد است
هوش مصنوعی: عمر من به هفتاد سال نزدیک شده، اما حالا که دست خالی‌ام از زندگی پر نیست، احساس می‌کنم فقط باد در آن جای دارد.
رنجه کلکم شد از شکرخایی
شاعری چیست؟ بادپیمایی
هوش مصنوعی: همه شما در اثر شیرینی و لذت شعر و شاعری دچار زحمت و مشقت شده‌اید. یعنی تاثیر شعر بر شما به گونه‌ای است که شاید این زیبایی‌ها باعث سختی و دردسر شده باشد.
عمر در مستی گذاره گذشت
مستعارم به استعاره گذشت
هوش مصنوعی: زندگی‌ام در حالتی شاد و پرنشاط سپری شد، به‌طوری‌که زمان را به گونه‌ای دیگر تجربه کردم.
تا یکی وزن و قافیه سنجم
حق به دست من است اگر رنجم
هوش مصنوعی: تا زمانی که تأثیر کلمات و ریتم‌های شعر را بسنجید، قدرت و اختیار از آن من خواهد بود، حتی اگر در این راه رنج ببینم.
پیشهٔ مبتذل نه کار من است
شاعری عار اعتبار من است
هوش مصنوعی: شغل بی‌ارزش و پیش پا افتاده برای من نیست، چرا که شاعری و هنر من باعث افتخار و ارزش من است.
خاصه در روزگار بی نصفت
وندرین عصر بی تمیز صفت
هوش مصنوعی: به خصوص در زمانی که انصاف کم‌رنگ و ویژگی‌های خوب و بد مشخص نیست.
که بجا مانده پشم بافی چند
ژاژ خایان هرزه لافی چند
هوش مصنوعی: باقی‌مانده‌های پشم بافی و حرف‌های بی‌محتوای افرادی که فقط در حال گفتگوهای بیهوده هستند.
خام و بی مغز و بی ادب یکسر
در خریّت ز کون خر پَس تر
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به بی‌خردی و رفتار نادرست برخی از افراد اشاره دارد. در واقع، فردی که نه تنها بی‌انصاف و بی‌ادب است بلکه خُلق و خوی غلطی دارد، مورد انتقاد قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر، این بیان به عدم تعادل و ناپختگی در رفتار و گفتار آن فرد اشاره می‌کند.
خِردَم بانگ زد که ای خیره
صفحه تا چند می کنی تیره؟
هوش مصنوعی: خرد به من گفت: ای نابخرد، تا کی این کارهای بیهوده را ادامه می‌دهی و خودت را در دنیای تاریک و ناامید نگه می‌داری؟
کم نوشتی به صفحهٔ ایّام؟
داستان سنجیت نگشت تمام؟
هوش مصنوعی: چقدر کم نوشته‌ای بر صفحات روزگار؟ داستان سنجش تو هنوز کامل نشده است؟
دل نفرسودت از سخن سازی؟
داستان دگر چه آغازی؟
هوش مصنوعی: آیا دل تو از گفتن داستان‌های مختلف خسته نشده است؟ چه داستان جدیدی را می‌خواهی آغاز کنی؟
چند بر خامه می توان پیچید؟
صفحه کردی سیاه و موی سفید
هوش مصنوعی: چند بار می‌توان بر کاغذ نوشت؟ تو که صفحه را سیاه کردی و موی تو سفید شده است.
وقت خاموشی است هرز مجوش
بر زبان بستگان سخن مفروش
هوش مصنوعی: زمان خاموشی و سکوت است، پس بیهوده حرف نزنید و زبان خود را در میانه گویندگان بیهوده خرج نکنید.
هرزه در... می دهی به خمیر
به خران درخور است مشت شعیر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هر چیزی را که بی‌ملاحظه و بی‌هدف خرج می‌کنید، در واقع، برای افرادی که به آن محتوا یا کالا نیاز دارند و می‌توانند از آن بهره ببرند، ناچیز و بی‌ارزش است. به عبارتی دیگر، هزینه کردن برای چیزهایی که به درد نمی‌خورند یا برای افراد نادرست، منطقی نیست.
هم ضمیران با وفا رفتند
سینه صافان باصفا رفتند
هوش مصنوعی: دوستان وفادار و راستین از کنار ما رفتند و افرادی که دل‌های صاف و پاک داشتند نیز ما را ترک کردند.
اندرین عرصه گمرهی از هوش
نغمه پرداز گشته ای کو گوش؟
هوش مصنوعی: در این فضا، تو به خاطر آهنگ‌های دلنواز و زیبا گیج و سردرگم شده‌ای، اما آیا کسی هست که به این نغمه‌ها گوش دهد؟
گفتی و حرف مدعا گفتی
گهری سفتی و به جا سفتی
هوش مصنوعی: گفتی و به خوبی منظور خود را بیان کردی، همچون یک گوهر ارزشمند که به درستی در جای خودش قرار دارد.
لیک از آغاز این کساد هنر
به هنرپروران نبودم سر
هوش مصنوعی: اما از همان آغاز، در این رکود هنری، من به پرورش‌دهندگان هنر تعلق نداشتم.
چو قلم زیر تیغ بالیدم
زخم خوردم سخن سراییدم
هوش مصنوعی: من به خاطر سختی‌ها و چالش‌هایی که در زندگی تجربه کردم، به رشد و شکوفایی رسیدم و از این تجربیات برای بیان سخن و افکارم استفاده کردم.
مزد و منّت نداشتم خواهش
خاطر آسوده بود با کاهش
هوش مصنوعی: منی به دنبال مزد و پاداش نیستم، فقط خواسته‌ام آرامش خاطر است که با کمی راحت‌تر زندگی کردن به دست می‌آید.
چو خروشی که می سراید گوش
کار نبود مرا به ناله نیوش
هوش مصنوعی: مانند صدای خوشی که می‌خواند، من درگیر کار نیستم و به ناله‌ها گوش نمی‌دهم.
نالم و ناله سنج خوبش خودم
نمک افشان و سینه ریش خودم
هوش مصنوعی: من در دل خود ناله می‌کنم و صدای دلنشینش مانند سنج است. خودم باعث شادی و زخم دلم هستم.
شاید آبی به روی کار آید
خشک دی بگذرد بهار آید
هوش مصنوعی: امیدوارم که پس از این دوره‌های سخت، روزهای خوب و خوشی برایمان فرا برسد و خوشبختی و سرسبزی به زندگی‌مان بازگردد.
بیند ایّام روی یاران را
پرده سنجان و خوش عیاران را
هوش مصنوعی: روزهای زیبای دوستان را ببینید و پرده‌ای از زرق و برق و زیبایی آن‌ها را تماشا کنید.
گوش صاحبدلی نیوشد راز
حسن انجام یابد این آغاز
هوش مصنوعی: گوش دل‌سوزی به حرف‌ها و لطافت‌های عشق گوش می‌دهد، و وقتی این کار انجام شود، هر چیزی به خوبی و زیبایی آغاز می‌شود.
سخنم بشنود سخندانی
هدیه سازد دعای غفرانی
هوش مصنوعی: اگر سخنان من را بشنود، سخن‌سنجی خواهد شد که هدیه‌اش دعا و آمرزش است.
زیر هر حرف خویش پنهانم
تن گفتار خویش را جانم
هوش مصنوعی: زیر هر کلمه‌ای که می‌زنم، یک وجود پنهان است و روح سخنانم را در خود دارم.
هر که ما را به خیر یاد کند
غم و اندوه، جزو باد کند
هوش مصنوعی: هر کسی که به خوبی درباره ما صحبت کند، غم و اندوه را از خود دور می‌کند و به فراموشی می‌سپارد.