گنجور

بخش ۲۶

سرور آگهان هر دو سرا
خفته گفته ست خلق دنیا را
بهر بیداری است کوس رحیل
خفتگانند سالکان سبیل
چون گرانخواب را کنی بیدار
لازم افتد تبدّل اطوار
روح باشد چو تیغ و جسم غلاف
خفته پیچیده خویش را به لحاف
بالش سر ز زیر هوش کشند
وین لحاف بدن ز دوش کشند
هله برجه زجات آخر شد
از سیاهی سفید ظاهر شد
هله بردار سر ز خواب غرور
بین سرافیل می دمد در صور
مردگان زندگی ز سر گیرند
صُوَر برزخی به برگیرند
بانگ دیگر ز صور روح فزا
صور حشری آورد پیدا
بانگ اوّل که با جهان باشد
مرگ جسم و حیات جان باشد
نفخ ثانی بود قیام به حق
پایداری به هستی مطلق
اختلافات این هلاک و حیات
ز اختلاف مراتب است و جهات
با کمال تباین این جوق
جملگی را توجه است به فوق
همه پویان به سوی غایاتند
بی نهایات ناقص الذاتند
می نمایند قطع وادی فصل
جنبش فرع، راجع است به اصل
جمع گردند سالکان سبیل
همه یک جا به بانگ اسرافیل
چون برآید صفیر یا بشری
رخ نماید قیامت کبری
نور قاهر دمد ز مشرق وصل
روشنیها کند رجوع به اصل
انکشاف تجلی ابدی
برد از دیده نقص کم مددی
جلوه ی ساقی آشکار شود
باده صافیّ و بی خمار شود
برقع پرده های پنداری
جلوه ی شاهدان بازاری
همه از پیش دیده برخیزد
قامت او قیامت انگیزد
دهر، دامن فشاند از کی و چند
خرگهِ آسمان فرو پیچند
رسد از انکشاف آیت نور
جمع الشمس و القمر به ظهور
رجعت فرع ها به اصل شود
شب هجران صباح وصل شود
مستنیر و منیر جمع آیند
مستفیض و مفیض بگرایند
فرق ارواح خیزد از اشباح
بگراید نفوس با ارواح
آسمان و زمین کند رجعت
به مقام کمال جمعیّت
شقّهٔ آستین زند تحقیق
به غبار تفرّق و تفریق
عقل را نسبت صور دور است
به هیولی که بحر مسجور است
نور و ذوالنّور، وحدت انگیزد
فعل و فاعل به هم در آمیزد
شمس انوار، بی عطا آید
روزِ اِنشَقَّتِ السّما آید
چون دهد جلوه، نور باهر را
نار واحد کند عناصر را
طول ابعاد مرتفع گردد
عرض احجام ممتنع گردد
مُتعیّن ز بس که مدهوش است
کوه خارا چو عهن منفوش است
بحر و بر اتّصال درگیرد
فوق و تحت، امتیاز برگیرد
ستر برخیزد از حجاب اندیش
یوم تُبلی السرائر آید پیش
یوم مجموع و یوم مشهود است
قاع صفصف زمین ممدود است
قضی الامر بینهم بالحق
فتری کلَّ باطلٍ یزهق
موت عارف، قیامت است و قیام
بعد بعث از قبور، حشر عوام
پس حیات خواص متّصل است
در حقیقت ز موت منفصل است
زنده را موت و فوت هرگز نیست
حکم مردن به زنده جایز نیست
آنکه جایز بود ورا مردن
زندگی مرد راست جان کندن
عارف از موت اختیاری خویش
زندگی دید و پایداری خویش
او به دنیا در آخرت باشد
در میان کی مباعدت باشد؟
در خور این مفاخرت ماییم
می دنیا و آخرت ماییم
گفته مبعوث واجب الطّاعت
لاتفرق ببعث و الساعت
نک قیامت منم، جدایی نیست
جای تشکیک و سست رایی نیست
روح انسان مدبر صور است
خلع و تبدیل آن ز حد به در است
چه به دنیا چه آخرت چه مثال
حامل صورت است در هر حال
اولین صورتی که یافت حصول
کرد از برزخ مثال قبول
اخذ میثاق از او نمود خدای
پس از آن شد بشیر راهنمای
چون تعلق گرفت روح به تن
این دوم صورت است تا مردن
خلع اول نمود وشد محشور
از سرای غرور و ظلمت و نور
چون ز گرد بساط جسمانی
آمدش وقت دامن افشانی
کرد تحویل در سوم صورت
حشر میّت بود در آن کسوت
صورت آن است تا به وقت سوال
هم نماید بدل محوّل حال
تا که بعد از سوال هم گیرد
صورتی درکنار بپذیرد
مدتی برزخی بود محشور
تارسد وقت بعث ونفخهٔ صور
هم به کل از مفارق دنیا
می کند انتقال روز جزا
تا سؤالی اگر بود باقی
چون میش در قدح کند ساقی
ساقی و دُرد را ایاغ آید
همگی طی شود فراع آید
حشر در صورتی شود پس از آن
که بود در خور جحیم و جنان
اهل نازند جملگی مسؤول
به تقاضای شوم و طبع فضول
ور سؤالی نمانده روز جزا
حشر جنّت بود به او زیبا
زان سپس چونکه آیدش به نظر
شوق جنّت پر از متاع صُور
هرچه مستحسن آیدش زآنها
در همان حشر او شود پیدا
لایزال این بود به جنت کار
دائم الحشر در صور بسیار
چونکه تکرار در تجلّی نیست
هر یکی تازه در پی دگریست
متجلی الیه را هم باز
نسبتی بایدش نمودن ساز
تا شود مستعدّ هر یک از آن
متجدد شود صور به جنان
در صور حشر بی تناهی را
نسبت خاص دان تجلی را
اینهمه بسط ملک سلطانیست
اتّساع بساط رحمانی ست
ور تو را چشم تیزبین باشد
حالت اکنون هم اینچنین باشد
در تو هر حالتی که یافت ظهور
به همان وصف و صورتی محشور
رودت گر ز سر گران خوابی
هر تغیّر که در صفت یابی
حشر آن دم به صورت دگر است
که مناسب به حال ماظهر است
صورت شادی و غمت یک نیست
همچنین شهوت و غضب، شک نیست
باز هنگام طاعت و عصیان
در صور هم تجدد است عیان
وقت مستیّ و وقت مخموری
سحر وصل و شام مهجوری
در مقام رضا و تسلیم است
دم امّید و ساعت بیم است
هر نفس حشر مختلف داری
هرچه صورت گرفت بگذاری
لیک از آن غافلی که هوشت نیست
کر و کوری، که چشم و گوشت نیست
غفلت آسوده داردت اکنون
کل حزبٍ بما لهم فرحون

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرور آگهان هر دو سرا
خفته گفته ست خلق دنیا را
هوش مصنوعی: آگاهان از هر دو جهان، سرور و شادی را به مردم دنیا القا کرده‌اند که به خواب رفته‌اند.
بهر بیداری است کوس رحیل
خفتگانند سالکان سبیل
هوش مصنوعی: برای بیداری و هوشیاری، صدای خروجی درکار است، زیرا کسانی که در خواب هستند، هنوز در مسیر راه‌نمایی قرار نگرفته‌اند.
چون گرانخواب را کنی بیدار
لازم افتد تبدّل اطوار
هوش مصنوعی: وقتی کسی به خواب عمیق رفته است، برای بیدار کردن او نیاز است که شرایط یا وضعیت‌ها را تغییر دهی.
روح باشد چو تیغ و جسم غلاف
خفته پیچیده خویش را به لحاف
هوش مصنوعی: روح مانند یک تیغ تیز است و جسم مانند غلافی است که خوابیده و خود را در لحاف پیچیده است.
بالش سر ز زیر هوش کشند
وین لحاف بدن ز دوش کشند
هوش مصنوعی: سر را بر بالش می‌گذارند و لحاف را روی بدن می‌کشند.
هله برجه زجات آخر شد
از سیاهی سفید ظاهر شد
هوش مصنوعی: به زودی تاریکی‌ها به پایان می‌رسد و نور و روشنی ظهور می‌کند.
هله بردار سر ز خواب غرور
بین سرافیل می دمد در صور
هوش مصنوعی: بیدار شو و از خواب غفلت بیرون بیا، زیرا فرشته‌ای به نام سرافیل در حال دمیدن در شیپور است.
مردگان زندگی ز سر گیرند
صُوَر برزخی به برگیرند
هوش مصنوعی: مردگان دوباره زندگی را آغاز می‌کنند و اشکالی از حیات در دنیای برزخ را به خود می‌گیرند.
بانگ دیگر ز صور روح فزا
صور حشری آورد پیدا
هوش مصنوعی: صدای دیگری از شیپور قیامت شنیده شد که روحی تازه به ارمغان آورد.
بانگ اوّل که با جهان باشد
مرگ جسم و حیات جان باشد
هوش مصنوعی: نخستین ندا و صدا که به جهان می‌رسد، مرگ بدن و زندگی روح را به همراه دارد.
نفخ ثانی بود قیام به حق
پایداری به هستی مطلق
هوش مصنوعی: در واقع، صدای دوم نشانه‌ای از برپایی عدالت و تداوم وجود است در اصل واقعی و مطلق.
اختلافات این هلاک و حیات
ز اختلاف مراتب است و جهات
هوش مصنوعی: تفاوت‌های میان مرگ و زندگی ناشی از اختلاف در درجات و جهات مختلف است.
با کمال تباین این جوق
جملگی را توجه است به فوق
هوش مصنوعی: با وجود تفاوت‌های فراوان، همه این گروه به چیزی بزرگ‌تر توجه دارند.
همه پویان به سوی غایاتند
بی نهایات ناقص الذاتند
هوش مصنوعی: همه افرادی که در زندگی به دنبال هدف و آرزوهای خود هستند، در واقع در مسیری بی‌پایان حرکت می‌کنند و بدون رسیدن به کمال و تمامیت، ناقص خواهند بود.
می نمایند قطع وادی فصل
جنبش فرع، راجع است به اصل
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که زمانی که به یک مقطع خاص یا فصل جدا از یک جریان می‌نگریم، باید به اصول و مبانی آن جریان توجه کنیم. در واقع، هر تغییر یا تحولی در یک زمینه خاص باید با توجه به ریشه‌ها و شرایط اصلی آن مورد بررسی قرار گیرد.
جمع گردند سالکان سبیل
همه یک جا به بانگ اسرافیل
هوش مصنوعی: سالکان راه حقیقت همه در یک مکان جمع می‌شوند و با صدای بیدارکننده اسرافیل به هم می‌پیوندند.
چون برآید صفیر یا بشری
رخ نماید قیامت کبری
هوش مصنوعی: وقتی صدای هراسناک برآید یا انسانی ظاهر شود، قیامت بزرگ خواهد شد.
نور قاهر دمد ز مشرق وصل
روشنیها کند رجوع به اصل
هوش مصنوعی: نور قوی از سمت شرق می‌تابد و جهان را روشن می‌کند و همه چیز به اصل خود برمی‌گردد.
انکشاف تجلی ابدی
برد از دیده نقص کم مددی
هوش مصنوعی: آشکار شدن تجلی ابدی، نواقص را از دید دور می‌کند، پس ای یاری، کمک کن که کمتر دچار نقص شویم.
جلوه ی ساقی آشکار شود
باده صافیّ و بی خمار شود
هوش مصنوعی: وقتی ساقی ظاهر می‌شود، شراب صاف و زلالی نمایان می‌شود و حالتی سرمستی و شادی به وجود می‌آورد.
برقع پرده های پنداری
جلوه ی شاهدان بازاری
هوش مصنوعی: پوشش و حجاب که به عنوان نماد محافظت و فاصله در نظر گرفته می‌شود، به زیبایی و جذابیت وجود شاهدان و دلدادگان اشاره دارد، گویی که این پرده‌ها با وجود خود تأثیر خاصی بر جذابیت و نگاه دیگران می‌گذارند.
همه از پیش دیده برخیزد
قامت او قیامت انگیزد
هوش مصنوعی: همه از قبل به قد و قامت او نگریسته‌اند که برانگیزاننده‌ی قیامت است.
دهر، دامن فشاند از کی و چند
خرگهِ آسمان فرو پیچند
هوش مصنوعی: زمانه به طور مداوم تغییر می‌کند و نمی‌توان به راحتی مشخص کرد که این تحولات از چه زمانی و به چه دلیلی آغاز شده‌اند. آسمان نیز به شکل غیرقابل پیش‌بینی درگیر این تغییرات است.
رسد از انکشاف آیت نور
جمع الشمس و القمر به ظهور
هوش مصنوعی: نور، به مانند تجلی خورشید و ماه، از آشکار شدن آیتی به وجود می‌آید.
رجعت فرع ها به اصل شود
شب هجران صباح وصل شود
هوش مصنوعی: با بازگشت شاخه‌ها به اصل، شب جدایی به صبح وصال مبدل می‌شود.
مستنیر و منیر جمع آیند
مستفیض و مفیض بگرایند
هوش مصنوعی: آزادگان و روشنگران در کنار هم جمع می‌شوند و از نور یکدیگر بهره‌مند می‌شوند و به سمت یکدیگر جذب می‌شوند.
فرق ارواح خیزد از اشباح
بگراید نفوس با ارواح
هوش مصنوعی: روح‌ها از سایه‌ها تمایز می‌یابند؛ هنگامی که جان‌ها از روح‌ها دور می‌شوند.
آسمان و زمین کند رجعت
به مقام کمال جمعیّت
هوش مصنوعی: دنیا و آسمان به سوی کمال و وحدت باز می‌گردند.
شقّهٔ آستین زند تحقیق
به غبار تفرّق و تفریق
هوش مصنوعی: آستین پاره‌یی که نماد جدایی و تفرقه است، در واقع نشان‌دهنده‌ی جدال و تلاش برای فهم عمیق‌تری از مسایل است که تحت تأثیر گرد و غبار تفرقه قرار دارد.
عقل را نسبت صور دور است
به هیولی که بحر مسجور است
هوش مصنوعی: عقل به طور طبیعی نمی‌تواند به دنیا و واقعیت‌های مادی دست یابد، همان‌طور که شکل‌ها و تصاویر دور از چیزهای واقعی هستند. به عبارت دیگر، عقل در درک و تعامل با دنیای مادی محدود است، مانند دریایی که در درون خود منعکس‌کننده‌ی چهره‌ها و فرم‌هاست اما در واقع فقط یک تصویر است.
نور و ذوالنّور، وحدت انگیزد
فعل و فاعل به هم در آمیزد
هوش مصنوعی: نور و روشنی، باعث می‌شود که عمل و عامل به یکدیگر پیوند خورده و اتحاد پیدا کنند.
شمس انوار، بی عطا آید
روزِ اِنشَقَّتِ السّما آید
هوش مصنوعی: روز پرتو افشانی شمس، بدون بخشش و برکت نخواهد آمد؛ بلکه آن روزی خواهد بود که آسمان شکافته شده است.
چون دهد جلوه، نور باهر را
نار واحد کند عناصر را
هوش مصنوعی: زمانی که جلوه‌گری کند، نور درخشان یکپارچه، عناصر را به وحدت تبدیل می‌کند.
طول ابعاد مرتفع گردد
عرض احجام ممتنع گردد
هوش مصنوعی: اگر ارتفاع اشیا زیاد شود، عرض آنها نمی‌تواند به طور همزمان افزایش یابد.
مُتعیّن ز بس که مدهوش است
کوه خارا چو عهن منفوش است
هوش مصنوعی: کوه سخت و محکم چنان مجذوب و مبهوت شده که گویی به حالت خواب یا بی‌حرکتی فرو رفته است. او به قدری غرق در این حالت است که به نظر می‌رسد از واقعیت دور شده و خود را در دنیای دیگری می‌بیند.
بحر و بر اتّصال درگیرد
فوق و تحت، امتیاز برگیرد
هوش مصنوعی: دریا و خشکی در هم آمیخته‌اند، بالا و پایین به هم پیوسته‌اند و هیچ تفکیکی بین آن‌ها وجود ندارد.
ستر برخیزد از حجاب اندیش
یوم تُبلی السرائر آید پیش
هوش مصنوعی: پرده‌ها از مقابل چشمان انسان کنار می‌روند و افکار و نیت‌های پنهان آشکار می‌شوند در روزی که رازها در معرض دید قرار می‌گیرند.
یوم مجموع و یوم مشهود است
قاع صفصف زمین ممدود است
هوش مصنوعی: روز جمع‌آوری و شهادت است، سطح صاف و گسترده زمین آماده است.
قضی الامر بینهم بالحق
فتری کلَّ باطلٍ یزهق
هوش مصنوعی: کار به حق میان آن‌ها تعیین شده است، پس خواهی دید که هر باطلی نابود می‌شود.
موت عارف، قیامت است و قیام
بعد بعث از قبور، حشر عوام
هوش مصنوعی: مرگ عارفان به معنای روز قیامت است، در حالی که برخواستن مردم عادی از خواب مرگ، روز حضور و تجمع آنهاست.
پس حیات خواص متّصل است
در حقیقت ز موت منفصل است
هوش مصنوعی: زندگی به طور واقعی به ویژگی‌های خاص وابسته است و در حقیقت از مرگ جداست.
زنده را موت و فوت هرگز نیست
حکم مردن به زنده جایز نیست
هوش مصنوعی: زنده هرگز نمی‌تواند بمیرد و حکم مردن به کسی که زنده است تعلق نمی‌گیرد.
آنکه جایز بود ورا مردن
زندگی مرد راست جان کندن
هوش مصنوعی: فردی که زندگی‌اش به پایان می‌رسد، در واقع با مرگ خود به حقیقت زندگی می‌رسد.
عارف از موت اختیاری خویش
زندگی دید و پایداری خویش
هوش مصنوعی: عارف با انتخاب مرگ اختیاری خود، به زندگی و ثبات واقعی دست یافت.
او به دنیا در آخرت باشد
در میان کی مباعدت باشد؟
هوش مصنوعی: او که به جهان آخرت تعلق دارد، چگونه می‌تواند از این دنیا فاصله بگیرد؟
در خور این مفاخرت ماییم
می دنیا و آخرت ماییم
هوش مصنوعی: ما سزاوار این افتخار هستیم، چون هم در زندگی دنیا و هم در آخرت، ما مطرح و مهم هستیم.
گفته مبعوث واجب الطّاعت
لاتفرق ببعث و الساعت
هوش مصنوعی: اینگونه بیان شده که کسی که به رسالت فرستاده شده، فرمانبرداری از او الزامی است و این موضوع به زمان خاصی محدود نمی‌شود.
نک قیامت منم، جدایی نیست
جای تشکیک و سست رایی نیست
هوش مصنوعی: من حالا به اوج خود رسیده‌ام، جدا شدن از حقیقتی که دارم، جای تردید و شک نیست.
روح انسان مدبر صور است
خلع و تبدیل آن ز حد به در است
هوش مصنوعی: روح انسان، مدیری است که به شکل‌ها و صورت‌ها فرمان می‌دهد و تغییر دادن یا رهایی از این صورت‌ها، فراتر از توانایی اوست.
چه به دنیا چه آخرت چه مثال
حامل صورت است در هر حال
هوش مصنوعی: در زندگی و پس از آن، هر چه که هست، مانند یک تصویر است که در هر شرایطی وجود دارد.
اولین صورتی که یافت حصول
کرد از برزخ مثال قبول
هوش مصنوعی: نخستین شکلی که به وجود آمد، از دنیای میان واقعیت و خیال، پذیرش پیدا کرد.
اخذ میثاق از او نمود خدای
پس از آن شد بشیر راهنمای
هوش مصنوعی: خداوند از او پیمانی گرفت و پس از آن، او را به عنوان بشارت‌دهنده و راهنما قرار داد.
چون تعلق گرفت روح به تن
این دوم صورت است تا مردن
هوش مصنوعی: زمانی که روح به بدن متصل می‌شود، این وضعیت دومین شکل وجودی انسان است تا زمان مرگ.
خلع اول نمود وشد محشور
از سرای غرور و ظلمت و نور
هوش مصنوعی: خود را از زنجیر غرور و تاریکی آزاد کرد و در جمع مردم به نور و روشنی پیوست.
چون ز گرد بساط جسمانی
آمدش وقت دامن افشانی
هوش مصنوعی: وقتی که زمان رهایی از قید و بند جسم فرا می‌رسد و انسان می‌تواند آزادی را تجربه کند.
کرد تحویل در سوم صورت
حشر میّت بود در آن کسوت
هوش مصنوعی: در سومین مرحله از حشر، روح مرده در آن لباس خاص (دنیا) با ظاهری جدید حاضر می‌شود.
صورت آن است تا به وقت سوال
هم نماید بدل محوّل حال
هوش مصنوعی: ظاهر انسان به گونه‌ای است که حتی در زمان پرسش و سوال نیز، حالتی متفاوت و متحول از خود نشان می‌دهد.
تا که بعد از سوال هم گیرد
صورتی درکنار بپذیرد
هوش مصنوعی: بعد از اینکه از شخصی سوالی پرسیده شد، ممکن است او نیز تصویری از خود را نشان دهد و بپذیرد که در کنار سوال ارائه شده است.
مدتی برزخی بود محشور
تارسد وقت بعث ونفخهٔ صور
هوش مصنوعی: مدتی در حالی خواهد بود که مردم در انتظار برانگیخته شدن و صدای شیپور هستند.
هم به کل از مفارق دنیا
می کند انتقال روز جزا
هوش مصنوعی: روز قیامت، انسان از تمام چیزهای دنیوی جدا می‌شود و به مرحله جدیدی منتقل می‌شود.
تا سؤالی اگر بود باقی
چون میش در قدح کند ساقی
هوش مصنوعی: اگر سوالی باقی مانده باشد، ساقی مانند گوسفند در جام می‌نوشد.
ساقی و دُرد را ایاغ آید
همگی طی شود فراع آید
هوش مصنوعی: ای ساقی، وقتی که شراب و مستی به جا باشد، همه چیز به آرامی و خوشی سپری می‌شود و حوادث ناخوشایند به فراموشی می‌روند.
حشر در صورتی شود پس از آن
که بود در خور جحیم و جنان
هوش مصنوعی: رویتی از قیامت زمانی خواهد بود که انسان‌ها به آنچه لیاقتش را دارند، یعنی جایگاه عذاب یا پاداش، برسند.
اهل نازند جملگی مسؤول
به تقاضای شوم و طبع فضول
هوش مصنوعی: تمام افرادی که در این دنیا زندگی می‌کنند، به نوعی اثرپذیر از خواسته‌های غیرمنطقی و تمایلات بی‌حد و حصر هستند.
ور سؤالی نمانده روز جزا
حشر جنّت بود به او زیبا
هوش مصنوعی: اگر سوالی باقی نماند، روز قیامت به او زیبایی بهشت خواهد بود.
زان سپس چونکه آیدش به نظر
شوق جنّت پر از متاع صُور
هوش مصنوعی: پس از آنکه زیبایی‌های بهشت با تمام نعمت‌هایش به چشمش می‌آید، شوق و اشتیاق او برانگیخته می‌شود.
هرچه مستحسن آیدش زآنها
در همان حشر او شود پیدا
هوش مصنوعی: هر چیزی که برای او مقبول و پسندیده باشد، در روز قیامت در همان حال و با همان ویژگی‌ها نمایان می‌شود.
لایزال این بود به جنت کار
دائم الحشر در صور بسیار
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که در بهشت، کار و فعالیت مستمر وجود دارد و در زندگی پس از مرگ، بهشتیان در حال بهره‌برداری از نعمت‌ها و زیبایی‌های آنجا هستند.
چونکه تکرار در تجلّی نیست
هر یکی تازه در پی دگریست
هوش مصنوعی: وجود هر چیز در عالم همواره نو و تازه به نظر می‌رسد؛ چون هر چیز هر لحظه به نوعی جدید و متفاوت است و تکراری وجود ندارد.
متجلی الیه را هم باز
نسبتی بایدش نمودن ساز
هوش مصنوعی: درک حقیقت و حقیقت‌نما برای همگان به نوعی از ارتباط و نسبت نیاز دارد. به عبارت دیگر، برای مشاهده و شناخت عمق وجودی چیزی، لازم است که نسبت به آن، آگاهی و رابطه‌ای برقرار کنیم.
تا شود مستعدّ هر یک از آن
متجدد شود صور به جنان
هوش مصنوعی: هر یک از آن‌ها مستعد می‌شود تا به زیبایی‌های بهشت تبدیل گردد.
در صور حشر بی تناهی را
نسبت خاص دان تجلی را
هوش مصنوعی: در روز قیامت، به خاطر ویژگی خاصی که دارد، تجلی و ظهور بی‌نهایت وجود خواهد داشت.
اینهمه بسط ملک سلطانیست
اتّساع بساط رحمانی ست
هوش مصنوعی: این همه گسترش و قدرت دولت، نشان‌دهنده وسعت و رحمت الهی است.
ور تو را چشم تیزبین باشد
حالت اکنون هم اینچنین باشد
هوش مصنوعی: اگر چشمان تیزبینی داشته باشی، باید در حال حاضر نیز به همین شکل باشی.
در تو هر حالتی که یافت ظهور
به همان وصف و صورتی محشور
هوش مصنوعی: در هر وضعیتی که با تو مواجه شوم، با همان ویژگی و خصوصیت خاص خودت در کنار تو حس شگفت‌انگیزی را تجربه می‌کنم.
رودت گر ز سر گران خوابی
هر تغیّر که در صفت یابی
هوش مصنوعی: اگر رود تو از روی سنگینی خوابیده باشد، هر تغییری که در ویژگی‌ها و صفات تو به وجود آید.
حشر آن دم به صورت دگر است
که مناسب به حال ماظهر است
هوش مصنوعی: روز قیامت وقتی که حشر و نشر انسان‌ها آغاز می‌شود، به شکل دیگری خواهد بود که با حال و وضعیت ما سازگار است.
صورت شادی و غمت یک نیست
همچنین شهوت و غضب، شک نیست
هوش مصنوعی: شادمانی و غم، هر دو در درون انسان وجود دارند و به یکدیگر وابسته‌اند. همچنین، حس لذت و خشم نیز چنین است؛ هر یک از این احساسات بر دیگری تأثیر می‌گذارد و نمی‌توان آن‌ها را کاملاً جدا کرد.
باز هنگام طاعت و عصیان
در صور هم تجدد است عیان
هوش مصنوعی: در زمان انجام اعمال نیک و همچنین در مواقعی که مرتکب گناه می‌شویم، تغییر و تحول در وجود ما کاملاً مشهود است.
وقت مستیّ و وقت مخموری
سحر وصل و شام مهجوری
هوش مصنوعی: در زمان سرخوشی و شادمانی، لحظاتی داریم که به وصال محبوب می‌رسیم و در عین حال، شب‌هایی هم هست که از معشوق دوریم.
در مقام رضا و تسلیم است
دم امّید و ساعت بیم است
هوش مصنوعی: در زمان‌هایی که امیدواریم و انتظار داریم، باید در برابر مشکلات و نگرانی‌ها نیز آماده باشیم و تسلیم قضا و قدر شویم.
هر نفس حشر مختلف داری
هرچه صورت گرفت بگذاری
هوش مصنوعی: هر لحظه حشر و نشر متفاوتی داری و می‌توانی هر چیزی که به وقوع می‌پیوندد را رها کنی.
لیک از آن غافلی که هوشت نیست
کر و کوری، که چشم و گوشت نیست
هوش مصنوعی: اما تو از حقیقت غافلی، چون که هوش و دقتی نداری، مانند نابینا و ناشنوا هستی که نه می‌بیند و نه می‌شنود.
غفلت آسوده داردت اکنون
کل حزبٍ بما لهم فرحون
هوش مصنوعی: در حال حاضر، غفلت تو را در آرامش نگه داشته است، در حالی که تمام گروه‌ها و احزاب به شادی مشغول هستند.